┨بازجویی همراه رول سوشی├

27 10 5
                                    

قسمت دهم

لوهان به تکست مینسوک نیشخند زد و قبل از اینکه سرمقاله­ ای که داشت میخوند برگرده، جوابشو سند کرد. گزارش بخشی از تحقیق درحال اجرا درباره بعضی از موج­های التریکی که توی قسمتی از شهری توی شمال بود. ازونجایی که شهر به سختی جمعیتی اندازه هفت هزارنفر داشت و منبع اصلی تامین الکتریسته اشون وابسته به شهر بزرگتری نزدیکشون بود، مکانیک­ها درحال حاضر داشتن ژنراتورهای تولید برق و مهندسی الکترونیک هم شرایط موجود رو بررسی میکردند. ابشاری از برف هم همینطور گزارش شده بود اما موقعیت جغرافیایی شهر نزدک کوهستان بود و احتمال اتفاق افتادن پدیده های اب و هوایی بعنوان یه علت غیرقابل حذف حساب بشه.

اون فقط اتفاقی این عنوان کوچیک رو زیر عناوین ازدواج یه سلبریتی دیده بود، اما حالا ایده­ای که میشه جمع کردن گزارش­های کوچیک از اتفاقات مشابهی رو برای دانش اموزاش در نظر گرفت که روش مطالعه بکنن. تجربیات عملی هم بهرحال به مهمی تئوری بود. بیاد اورد که مینسوک قبلا بهش چیزی گفته بود، یچیز دیگه رو یادداشت برداشت که قبل از پرسیدن از مینسوک همه فکراش جمع شده باشه.

اون مدیر مدافع(چون لوهان همیشه از مخفف ها بهتر استفاده میکرد و باهاش راحت تر بود) گفته بود که باید به یه همکار توی چیزی کمک میکرد. لوهان پرسیده بود که بازم اون همکار شبه-گربه گستاخش بود و اماده بود که متن بلندبالایی درباره سواستفاده توی محل کار بگه جواب مینسوک نه بود و این خیال لوهان رو راحت کرده بود. لوهان اصلا ازون مرد خوشش نمیومد، اسمش چی بود؟ اوه، چن- و لوهان به ندرت از کسی بدش میومد.

افکار منفی اش حول و حوش متنفر بودن از چن نصفه موند، چون تلفنش شروع به زنگ زدن کرد. شماره ای نبود که بشناسه اما مینسوک بهش گفته بود انتظار یه تماس از کمپانی تکنولوژی بزرگی رو داشته باشه که ادماش میخوان با دانشگاه همکاری داشته باشن. انگشتش رو روی دکمه تماس کشید.

-سلام، پروفسور لو صحبت میکنه.

-پروفسور لو از دانشگاه sm؟ سلام من جونگ جه هیونم. من نماینده Nc Tech هستم و ما شنیدیم که شما ممکنه بتونید به ما در رابطه با پروسه امون کمک کنید. کیم مینسوک راه ارتباطی شما رو به ما داده.

لوهان صداش رو خفن کرد و صاف نشست اما از درون غیرحرفه­ای­ترین و اضطراب رفتار رو داشت و استرس داشت درونش منفجر میشد. مینسوک شوخی نمیکرد وقتی داشت میگفت که لوهان رو حسابی بالابرده و ازش تعریف کرده.

-بله، ایشون دوست خوب منه. بهم درباره شما گفته بود که دنبال ارتباطی با مرکز صنعتی مطالعاتی هستید،‌ درسته؟

بعد ازون جونگ جه هیون ایده هاشون درباره همکاری با دانشگاه رو مطرح کرد درحالی که لوهان افکارشون رو میشنید و هرچیزی که باید از طرف مدرسه روش تحقیق میشد رو یادداشت میکرد و یکسری محاسبات مواد اولیه رو تخمین میزد که ممکنه دانشگاه ازشون بخواد. بین مکالمه اش تقه ای به در شنید پس بلند شد و درحالی که تلفن هنوز روی گوشش بود، در رو باز کرد. اوه سهون توی راهرو ایستاده بود و داشت کلاسوری رو ورق میزد که لوهان همیشه وقتی وارد کلاس میشد دستش میدید. دستی براش تکون داد و در رو بست.

The Ambiguity Of Selfishness [Ongoing]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon