┨مشاوره زوری با تفسیرگرِ ذهن انسانی├

21 4 16
                                    

قسمت هفدهم

-تو بیشتر از شخص تحت مراقبت من طولش دادی، اما باید تایید کنم که پوست تو از اون بهتره..اوه، اما شاید اون پوستشم خودش خراب کرده باشه؟!...

بکهیون هیچوقت انقدر توی کل زندگیش گیج نشده بود. این همون مردی نبود که به کلینک اومده بود و یه ساعت نشسته بود و بعد بدون گفتن چیزی غیبش زده بود؟

تحت مراقبت؟

چقدر این غریبه توی واحدش بوده که از شخص تحت مراقبت اون بیشتر طول کشیده تا بکهیون متوجهش بشه؟

-خب؟ کارت تموم شده؟ یا باید بیشتر صبر کنم؟

بکهیون صداشو پیدا کرد و یجورایی اون ترس رو مدیریت کرد تا سرکوبش کنه که صداش از گلوش بیرون بیاد. هرچند خش دار.

-برای؟

-برای مشاوره رایگان من. خب، این بیشتر شبیه مذاکره­است اما از اصطلاحی استفاده میکنم که تو باهاش راحت­تری چون من خیلی بخشنده­ام.

بکهیون پلکی زد، مغزش وارد مود انیشتن طورش شده بود.

انیشتن مودِ گیج شده.

-تو برای مشاوره اینجایی؟ همون نوع مشاوره ای که به کاپلای توی کلینیک میدیم؟

-اره. اون بروشوره میگفت که اونا رایگانن.

غریبه چندتا برگه از جیبش بیرون کشید و روی تخت بکهیون انداخت. از جایی که بکهیون نشسته بود، میتونست بگه اون فونت ابی تاریک و درشت متعلق به کلینیک خودشون بود هرچند برگه پاره پوره­تر از چیزی بود که بشه درست تشخیصش داد.

بیشتر بنظر میرسید که برگه بروشور با کاتری تکه تکه، بریده شده بود.

همه­اش بجز اسم و عکس بکهیون.

این همون مرد داخل کلینیک بود که با چیزی، ازش دور شده بود و این چیزی که میخواست بیشتر از چیزی بود که بکهیون راحت باشه تا بهش بده.

-چجوری داخل اومدی؟

-انگار که محدودیتی توی جایی که بخوام برم هست! من یه فرشته نیستم!

اون شخص چشماشو چرخوند، مخصوصا که موقع گفتن اخرین کلمه­اش لبش سمت بالا پیچ خورد.

-اگه کارت تموم نشده پس عجله کن. و درباره زنگ زدن به پلیس فکر نکن. این هدر دادن وقته و بیشتر برای خودت دردسر درست میکنی. یه درصد فکر کن که قانون فانی­ها بتونه منو متوقف کنه! پوهاهاااا...این همه ی روش همه­ی شما انسان­هاست؟

با تعجب درباره بی­رغبتی این مرد درباره پلیس و انسان­ها(؟)، بکهیون کم­کم عقبکی داخل حمومش رفت و نگاهشو از مرد مقابلش برنداشت. دستشو اینور اونور میکشید تا تلفنشو پیدا کنه.

-تو میتونی روتینت رو تموم کنی. من مشتاقانه صبر میکنم.

بکهیون با خودش زمزمه کرد: این مسئله­ی من نیست.

The Ambiguity Of Selfishness [Ongoing]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang