بکهیون خبر نداشت چرا دستور ازدواج با چانیول بهش داده شده ولی میدونست سیستم به ندرت اشتباه میکنه. احساسات خودش رو هم خوب میشناخت پس مشکلی برای انجام دادنش پیدا نکرد.
کار سختش کشتن چانیول بود. به خونه برگشت. تجهیزاتش توی سونامی وودیک از بین رفته بود و به جز یه جعبهی کوچیک که موقع اومدن از سیستم گرفت چیز دیگهای نداشت. فکر نمیکرد شب قبل عروسیش بهش ماموریت داده بشه. سم دیشب هنوز توی جیب کولهش لق میزد. شیشهی کوچیکش از شهری به شهر دیگه منتقل شده بود. لباسهای معمولی پوشید. چیزی که جلب توجه نکنه.
سوار ماشینش شد. به بیمارش سر زد. داشت سر وقت ملاقات میرفت و به جز یه مکالمهی دو جملهای با پرستار دیروز با کسی حرف دیگهای نزد. خوشحال بود که خبر گند توی عروسی هنوز پخش نشده. از شنیدن پچ پچها و نگاههای زیر چشمی مردم خوشش نمیاومد. به عنوان سرباز سیستم به نامرئی بودن عادت داشت.
وارد اتاق چانیول شد. انتظار داشت پسر هنوز خواب باشه. چشمهای نیمه بازش رو به سقف دوخته بود. هنوز از اتفاقهای روز قبل و داروهای دکترش گیج میزد. «الههم هستی؟» بک از شباهت صدای دو چانیول به خودش لرزید. زبونش رو روی لبهاش کشید. «اممم... نه... قاتلت؟» با دیدن مردمکهای گشاد شدهش ادامه داد. «اون مرده نیستم. برات ساده انجامش میدم.»
چان تکونی روی تخت خورد. جوابی نداد. کولهش رو روی میز گذاشت. شیشهی سم رو بین انگشتهاش چرخوند و سرنگ رو پر کرد. به نظرش اومد بویی که همیشه داشت رو نمیده. اهمیتی نداد. مچش رو گرفت و تزریق رو طوری آروم و بدون استرس انجام داد که انگار داروی سرماخوردگیه. «یه چند ساعتی طول میکشه تا اثر کنه. شاید بهتر باشه بخوابی» پلکهاش رو بست و این بار خوابش رفت.
---پنتون امروز اینجا تموم شد. توی روز با چانیول حرف زد و اون یکی چانیول رو هم کشت. قرار شده بقیهی شبش رو تنهایی توی استخر بگذرونه. تمام شب رو... مدتهاست که این عادتشه. وقتیهایی که خسته اس نوشتن رو بیخیال میشه و بدنش رو توی آب غوطهور میکنه ولی بکهیون هیچ وقت غرق نمیشه.
YOU ARE READING
[Laurel & Coff-ee-in]
Fanfictionلورل و کافین: همیشه وقتی دو نفر هم اسم بودن تو مخاطبین گوشی بکهیون، فلانی یک و فلانی دو ثبت میشدن ولی این دفعه فرق کرد؛ بک نوشت چانیول من و چانیول او. گفتن چانیول روز ازدواج دوست پسر سابقش، عروس رو کشته ولی، خدای من، کی باور میکنه؟ ژانر: رمنس،...