روی تختش نشسته بود و پاهاشو توی بغل گرفته بود، نگاش به هم اتاقی خوابش بود که صدای خر و پفش اتاق رو پر کرده بود، آهی کشید و سرشو روی زانوهاش گذاشت :فکر میکردم فراموش کردن خیلی راحته... اما سخت تر از اون چیزیه که فکرش رو میکردم.
چان ووک موبایلش رو برداشت و وارد گالریش شد، شروع کرد به نگاه کردن عکسایی که وقتی سونگهوا حواسش نبوده ازش گرفته :بهم حق بده که بعد از اینکه 4 سال دوستت داشتن حالا نشه به همین راحتی فراموشت کنم... اما اشتباه نکن نمیخوام بهت حس عذاب وجدان بدم، اما چی میشد از اول با یکی دوست میشدی تا من این طوری بهت دل نبندم.
خنده ای تلخ کرد و روی عکس رو دست کشید :دیوونه شدم، آخه مگه میشه بدون اینکه کسی رو دوست داشته باشی باهاش بری سر قرار.... هونگ جونگ آدم خوش شانسیه که تو دوستش داری... کاش منم میتونستم دلتو به دست بیارم... میگم اشکالی که نداره تا وقتی عاشق یکی دیگه بشم تو رو دوست داشته باشم... اما نترس اذیتت نمیکنم فقط توی دل خودم دوستت دارم حتی نمیذارم تو بفهمی که هنوز دوستت دارم... باشه، این که دیگه اشکالی نداره.
روی تخت دراز کشید و خیره شد به عکسی که توی پارک ازش گرفته بود، اون روز رفته بودن هوا خوری، طبق معمول سونگهوا با لیسا و چائه وون بود و داشتن با هم میخندیدن، از اون خنده های نابی که چان ووک کمتر موفق به دیدنش میشد .
بوسه ای کوتاه به عکس زد و آروم زمزمه کرد :خوب بخوابی اولین عشقم.هونگ جونگ با سرعت پلها رو دو تا یکی کرد و خودشو به کلاس رسوند و زیر لب به راننده اش کلی غر زد :هی بهش میگم سریع تر برو دیرم میشه، میگه آقای جوان رعایت قوانین و سلامتی شما از همه چی مهم تره.
در باز کلاس خیالش رو راحت کرد و نفس راحتی کشید که معلم هنوز نرفته سر کلاس، سریع خودشو توی کلاس انداخت که نگاه سونگهوا بلند شد، با دیدنش لبخند نشست روی لبش.
هونگ جونگ نفس عمیقی کشید و به طرفش رفت، همون طور که میشست گفت :تقصیر راننده مه هر چی بهش میگم سریع تر اصلا به حرف گوش نمیده.
سونگهوا دستشو زیر چونه اش گذاشت :اشکالی نداره همین که رسیدی خودش خیلی خوبه.
نگاه هونگ جونگ به خودش آوردش با خجالت سرشو پایین انداخت :یعنی منظورم اینکه خب به موقع رسیدی، قبل از اینکه معلم بیاد.
هونگ جونگ خنده شو با زحمت جمع کرد :خب اره راست میگی، اگه دیر میرسیدم جام بیرون کلاس بود.
تا خواست بگه شماره تلفن رو بهم بده معلم هان اومد داخل کلاس و مجبور شد سر جاش درست بشینه.
اصلا حوصله نداشت به درس گوش بده از اون روزایی بود که اصلا دلش نمیخواست توی کلاس بمونه، دفترش رو باز کرد و شروع کرد روی صفحه طراحی کردن، بدون اینکه هدف خاصی داشته باشه.
وقتی طراحیش کامل شد دید صورت سونگهوا رو کشیده با خودش گفت :ببین چیکار کردی با من که حتی ناخواسته هامم تویی.
با خود نویسش زیر طراحی نوشت :بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی ازت ممنونم، بی صبرانه دلم میخواد قرار بعدی مون برسه تا اونو بپوشم.
به معلم هان نگاه کرد وقتی دید حواسش نیست برگه رو روی میز سونگهوا گذاشت سریع نگاشو به معلم داد.
سونگهوا به تصویر خودش که چطور ماهرانه روی کاغذ کشیده شده بود نگاه کرد با خوندن نوشته ی زیرش حس کرد قلبش از خوشی لبریز شد.
نگاه خندونش رو به هونگ جونگ داد که دید اونم داره با لبخند نگاش میکنه، با صدای زنگ همهمه توی کلاس بلند شد، هونگ جونگ بی توجه به معلم هان که داشت میگفت جلسه ی بعدی امتحان میگیره به طرف سونگهوا برگشت :خوشت اومد.
سونگهوا برگه رو برداشت و گفت :خیلی دوستش دارم، هیچ وقت فکر نمیکردم این طوری قشنگ بتونی نقاشی کنی.
هونگ جونگ خجالت زده گفت :البته نه به قشنگی عکسایی که تو میگیری.
نگاه حسرت بار چان ووک روشون بود، خنده هایی که مال هونگ جونگ بود و فقط حسرتش مال اون :هی چان ووک بیا بریم، مین هو میخواد برا همه نون و شیر بخره.
نگاه از اونا گرفت و همراه سویی جونگ از کلاس بیرون رفت.
هونگ جونگ دفترچه اش رو از توی کیفش در آورد و روی میز سونگهوا گذاشت :اون شماره تلفنی که مزاحمت میشه رو اینجا بنویس.
پسرک با تعجب ازش پرسید :میخوای چیکار کنی.
هونگ جونگ با اطمینان گفت :تو نمیخواد فعلا نگران باشی کاری رو که گفتم بکن.
سونگهوا سرشو به نشونه ی موافقت تکون داد موبایلشو برداشت و همون طور که شماره رو مینوشت گفت :فقط همونو بنویسم یا اون 3 تای دیگه رو هم میخوای.
هونگ جونگ کمی فکر کرد و گفت :اون 3 تای دیگه رو هم بنویس، میخوام ببینم کی این قدر ابله و بیکاره که این طوری تو رو اذیت میکنه.

YOU ARE READING
عشق من دختر نیست
Romance,عشق من دختر نیست 🫦 کاپل : سونگجونگ ژانر : مدرسه ای ، رمنس کامل شده _خب من امروز میخوام از سونگهی دوباره تقاضای دوستی کنم و اگه رد کنه نشون میده که هیچ گرایشی به پسرا نداره و این یعنی اون لزبین. سونگهوا خشک شد از این حرف، نگاه همه چرخید سمتش :یع...