نگاه نگران سونگهوا بازم به ساعت افتاد، آخه پس چرا نمیاد... دیشب حرفی از اینکه امروز نمیاد نزد، آهی کشید و به در خیره شد اما جز معلم کس دیگه ای توی کلاس نیومد.
یعنی امروز نمیخواد بیاد، بی اختیار سرش برگشت عقب و نگاش گره خورد به نگاه شرور کانگ هی :بچه ها پدر هونگ جونگ چند دقیقه پیش تماس گرفتن و اطلاع دادن، اون به شدت سرما خورده و چند روزی نمیتونه بیاد مدرسه.
بدن سونگهوا شروع کرد به لرزیدن، هونگ جونگش سرما خورده بود، یعنی این قدر حالش بده که چند روز نیاد مدرسه، باید کلاسهای صبح که تموم شد بره دیدنش، امروز رو بیخیال کلاسای بعد ظهر میشه.
صدای کانگ هی باعث شد از افکار بیاد بیرون :وای این که خیلی بده.
قلبش از حرکت ایستاد، کانگ هی... حالا باید چیکار کنه، وقتی دیگه هونگ جونگ نباشه، کانگ هی خیلی راحت میتونه اذیتش کنه.
حس کرد سرش داره گیج میره معلم به طرفش اومد :چی شدی سونگهی حالت خوبه.
صدای خنده ی مین هو بلند شد :تا شنید دوست پسرش مریض شده ضعف کرد.
معلم برگشت و بهش چشم غره رفت :میخوای ببرمت درمونگاه.
سونگهوا سرشو به نشونه ی منفی تکون داد، میترسید از جاهای خلوت وحشت داشت، میترسید اگه تنها باشه سر وکله ی کانگ هی پیدا بشه، اون وقت دیگه نمیدونست باید چیکار کنه، قطعا سکته میکرد، آروم زمزمه کرد :نه خوبم.
معلم آروم شونه اش رو فشرد و سر جاش برگشت و مشغول درس دادن شد، اما ذهن سونگهوا درگیر کانگ هی بود، حالا باید چیکار میکرد، اونم مریضی رو بهونه کنه و چند روزی نیاد... نه این طوری کانگ هی خیلی راحت میتونه بیاد سراغش.
بهتره تموم این مدت رو با دوستاش بگذرونه این طوری تنها نیست که اون عوضی بتونه اذیتش کنه، با فکر به این موضوع یکم آروم تر شد.
اما این آرامش دوام چندانی نداشت، تازه از ناهار برگشته بودن که زنگ هشدار پیامش بلند شد.
فکر کرد از اون شماره ی ناشناس، چند روز پیش دوباره براش یه پیام از همون شماره اومده بود، اما بدون اینکه بخونه پاکش کرده بود.
دستای سونگهوا شروع کرد به لرزیدن قفل گوشی رو که باز کرد دید اون شماره نیست.
یه شماره ی دیگه است و یه ویدئو براش ارسال کرده، هم تعجب کرده بود هم کنجکاو بود که بدونه اون چیه.
رو کرد به لیسا و چائه وون و گفت :من میرم دستشویی.
سونگهوا سریع ازشون جدا شد و به طرف دستشویی ها دوید، داخل یکی شد و در رو بست، روی توالت نشست و روی ویدئو زد.
خیلی زود دانلود شد پلی رو زد، چشماش از دیدن اون فیلم وحشت زده شده بودن، حس کرد خون تو رگاش منجمد شده.
نفس کشیدن چطوریه، چرا یادش رفته چطوری باید اکسیژن رو وارد ریه هاش کنه.
به سینه اش چنگ زد و سعی کرد نفس بکشه، دستش بی حال روی پاش افتاد فیلم بی رحمانه توی قاب چشماش داشت منعکس میشد.
باورش نمیشد کانگ هی هنوز این فیلم رو داشت، داشتن لختش میکردن، صدای التماس هاش توی گوشش میپیچید.
نگاش مات بود روی صفحه ی گوشی تموم اون روز براش تداعی شد، این که چطوری لختش کردن، چطوری از بالا تا پایین ازش فیلم گرفتن.
ناله ای کرد :نه.
BINABASA MO ANG
عشق من دختر نیست
Romance,عشق من دختر نیست 🫦 کاپل : سونگجونگ ژانر : مدرسه ای ، رمنس کامل شده _خب من امروز میخوام از سونگهی دوباره تقاضای دوستی کنم و اگه رد کنه نشون میده که هیچ گرایشی به پسرا نداره و این یعنی اون لزبین. سونگهوا خشک شد از این حرف، نگاه همه چرخید سمتش :یع...