چان ووک نفس عمیقی کشید و به طرف در هتل براه افتاد :تو میتونی پسر.
داخل رفت و به اطراف نگاه کرد، به طرف بار هتل رفت، مسلما اونجا بهترین انتخاب برای اجرای نقشه اش بود.
بار تقریبا شلوغ بود و صدای موسیقی ملایمی پخش میشد، بازم نفس عمیق کشید و به طرف پیشخوان رفت، تعداد زیادی جام مثل هرم روی هم چیده بودن.
دستشو روی پیشخوان گذاشت و به طرف جام ها کشید، با برخورد دستش به جام ها تمومشون روی زمین ریختن و صدای بلند بدی همه جا رو پر کرد، نگاه ها به سمتش کشیده شد، عده ای ترسیده نیم خیز شده بودن :بگین این یون کانگ هی عوضی بیاد بیرون.
همه مات نگاش میکردن، دستشو روی پیشخوان کوبید :یون کانگ هی، کجایی عوضی ترسو چرا قایم شدی، بیا بیرون موش کثیف.
یکی از خدمه جلو اومد :داری چیکار میکنی بچه، این چه سر و صدایی که راه انداختی، اینجا یه هتل 5 ستاره ست.
چان ووک داد زد :به من چه ربطی داره به اون عوضی بگین بیاد پول منو بده، تا کی میخواد منو دنبال خودش بکشونه.
مرد عصبی بازوشو گرفت و بیرون کشیدش :که پول میخوای میدونی چقدر خسارت زدی... الان که به پلیس زنگ زدم میفهمی.
شروع کرد به تقلا کردن، باید از دستش فرار میکرد همین قدر کافی بود تا اگه کانگ هی کسی رو اینجا داشته باشه بهش خبر برسه :ولم کن، بذار برم من که کاری نکردم...
مرد همون طور که به طرف اتاق استراحت میبردش گفت :پلیس که بیاد همه چی مشخص میشه.
حسابی ترسیده بود، وای اگه میبردنش اداره ی پلیس پوستش کنده بود اون طوری مجبور بود به مدرسه زنگ بزنه، بعد مسئول سو میومد، شروع کرد به تقلا کردن :ولم کن..... ولم کن....
مرد محکم تر دستشو گرفت در اتاقو باز کرد و پرتش کرد داخل و در رو بست، صدای قفل شدن در رو که شنید ضربان قلبش به شدت بالا رفت، بلند شد و به سمت در دوید با مشت بهش میکوبید :باز کن در رو... خواهش میکنم بازش کن...
فایده نداشت گیر افتاده بود، باید چیکار میکرد، به اطراف اتاق نگاه میکرد، حتما یه راه خروج هست، با دیدن اون پنجره کوچیک که میشه گفت بیشتر حکم هوا کش رو داشت تا پنجره به طرفش دوید :باید جا بشم.
پنجره رو باز کرد، اول کاپشنش رو در آورد و انداخت بیرون، بعدم خودشو کشید بالا، اول دستاشو بیرون داد، بدنش به دیواره ها کشیده بود و باید به زور خودشو میکشید بیرون : تموم پهلوها درد گرفت.
وقتی بیرون اومد چند لحظه نشست تا نفسش جا بیاد از اون همه استرسی که کشیده، به ساعتش نگاه کرد :مسئول سو منو میکشه.
از جا بلند شد و شروع کرد به دویدن، از هتل که دور شد ایستاد و زنگ زد به هونگ جونگ:کار انجام شد، من دارم برمیگردم خوابگاه.
هونگ جونگ متوجه ی صدای لرزون چان ووک شد :چیزی شده، چرا فکر میکنم داری میلرزی.
چان ووک کنار خیابون ایستاد :نه چیزی نیست بهتره به ادمت بگی بره جلوی هتل منتظر بوده.
هونگ جونگ باشه ای گفت و تماس رو قطع کرد :پس یعنی الان هر وقت به موبایلش زنگ بخوره ما میتونیم بشنویم.
کیم ووبین سری تکون داد و گفت :آره، فقط وای به حالتون اگه کسی بفهمه و من اخراج بشم.
مین هو لبخندی روی لب آورد :خیلی ازتون ممنونم، نمیدونین چه کمکی بهم کردین.
هونگ جونگ به طرف شون برگشت :خیلی ممنون ما دیگه میریم.
از اونجا بیرون اومدن که مین هو با حرص گفت :چه آدم عوضی بود، آخه چرا اون قدر پول بهش دادی حالا میخوای به پدرت چی بگی.
نگاش به رو به رو بود :من برای پیدا کردن سونگهوا هر کاری میکنم پول که چیزی نیست.
موبایلش رو برداشت و شماره ای گرفت :برو جلوی هتل منتظر بمون اگه اون کسی که عکسشو بهت نشون دادم پیداش شد حتما بهم زنگ بزن و اگه تا قبل از اینکه برسم خواست بره تعقیبش کن.
تماس که قطع شد رو کرد به مین هو و گفت :دیگه باید بریم خونه، فکر کنم امشب هر دومون کلی توبیخ بشیم.
مین هو خنده ای کرد و گفت :بیچاره چان ووک که باید با مسئول سو کنار بیاد.
هر کدوم دو تا تاکسی جدا گرفتن و به خونه رفتن، هونگ جونگ دائما دعا میکرد که نقشه اش عملی بشه و بتونه از این طریق سونگهوا رو پیدا کنه :اگه بلائی سرت آورده باشه میکشمش.
VOCÊ ESTÁ LENDO
عشق من دختر نیست
Romance,عشق من دختر نیست 🫦 کاپل : سونگجونگ ژانر : مدرسه ای ، رمنس کامل شده _خب من امروز میخوام از سونگهی دوباره تقاضای دوستی کنم و اگه رد کنه نشون میده که هیچ گرایشی به پسرا نداره و این یعنی اون لزبین. سونگهوا خشک شد از این حرف، نگاه همه چرخید سمتش :یع...