فلشبک:
این موقع از سال همیشه مورد علاقهاش بود. عاشق قدم زدن روی برفها و شنیدن صدای قدمهاش بود. اما انگار این زمستون قرار نبود لبخند به لبهاش بیاره.
نگاهش رو از قصری که داشت ترکش میکرد گرفت و به پسر بچهای داد که داشت با خنجر چوبیش هوا رو میشکافت. قرار بود این جدایی چقدر طول بکشه؟ اون از الان دلتنگ بود.
- هی نخود... اومدم خداحافظی کنم!
- داری کجا میری؟ ترکمون میکنی؟ اما چرا؟ تقصیر منه؟ چرا همه دارن من رو ترک میکنن؟ لطفا نرو...
هرکسی جای اون بود میترسید. خنجرش رو روی برفها رها کرده بود و با بغل کردن پای پادشاه جوان سعی داشت جلوش رو بگیره. اون چند هفته قبل بهش قول داده بود هیچوقت ترکش نمیکنه. پس چرا حالا داشت میرفت؟
- آروم باش! فقط یه سفر کوتاه... میرم و برمیگردم!
- اگه، اگه انقدر کوتاهه منم ببر!
به سختی اون بچه رو از خودش جدا کرد و جلوش زانو زد. به خاطر شدید بودن گریهاش به سختی نفس میکشید و این رفتن رو برای پادشاه جوان سختتر میکرد. از کی قصر جادوگر خونهاش شده بود؟
- نمیتونم! میخوام بهت یه وظیفه مهم بدم، به خاطرش باید اینجا باشی!
- نکنه میخوای بری پیش پدر و مادرم؟
اون سوال، چرا مطمئن نبود چه جوابی باید بده؟ نفسش رو بیرون داد و بخاری که از دهنش بیرون اومد برای چند لحظه چشمهای اشکی جفتشون رو پوشوند.
- نه... اما باید یه مدت از ریسی دور باشم.
- اون اذیتت میکنه؟ میخوای حسابشو برسم؟
- میتونی؟
- باید صبر کنی بزرگ بشم.
بین اشکهاش خندید و پسرکش رو به آغوش کشید. اون بچه جوری مطمئن حرف زده بود که برای یه لحظه پادشاه جوان فکر کرد واقعا قابلیت این رو داره که حساب جادوگر رو برسه.
- اون اذیتم نمیکنه... در واقع... میدونی عشق چیه؟
- آره! من عاشق دریا هستم!
- خب... بذار بگیم اون دریای منه!
با لبخند زمزمه کرد و برای اینکه چشماش دوباره به اون قصر نیوفته روی هم فشارشون داد. همین الانم تصمیمش اونقدرا قوی نبود. دیدن دوباره جادوگر باعث میشد به مرگ راضی باشه و فقط کنارش بمونه.
- وظیفهام چیه؟
سرش رو چرخوند و بین موهای پسرکش نفس کشید. بوی دریا میداد! این اون رو یاد دوست دریاییش میانداخت. دلتنگ گارد طلاییش بود، اما نه به اندازه دلتنگیش برای جادوگر. چطور قرار بود دووم بیاره؟
ESTÁS LEYENDO
Beauty Hunter And The Beast
Ficción históricaجادو، چیز عجیبیِ و عشق حتی از اون هم عجیبتره! جادویی که میتونه دو شخصیت کاملا متفاوت رو به هم مربوط کنه! و عشقی که میتونه باعث بشه اونا جادو رو زیر سوال ببرن! کدوم قراره پیروز بشه؟ پادشاهی که تاجش رو رها کرده یا جادوگری که قلبش رو فدا کرده کی می...