part1: Emperor'sSmile

42 4 1
                                    

لان وانگجی بیصدا در میان اتاق های مهمانان حرکت می کرد. تقریباً همه اِشغال شده بودن چون مقر ابر به خاطر تشکیل گردهمایی قبایل پر بود . بودن افراد زیاد باعث می شد احساس راحتی نداشته باشه و با این دلیل برای نگهبانی شبانه داوطلب شده بود تا بهانه ای برای دور بودن از جمعیت داشته باشه.  بعد از اینکه کنار عمو و برادر بزرگترش از سران سایر قبیله های بزرگ (ون، جیانگ، جین و نی) خوشامدگویی کرد به اتاق خودش برگشت تا استراحت کنه .

اکنون تقریباً همه در اتاق های خودشون بودن، هوای خنک شب اون رو به آرامش درونی نزدیکتر می کرد که همه به دنبال بدست آوردنش بودن.

جیغ تیز زن، افکار و گام هاش رو متوقف کرد "واقعا کاری مونده که باید براش انجام بدی؟ باید آبروی دخترت رو حفظ کنی . باید برای پسرت جیانگ چنگ عروس بیاری، پسر واقعیت . یا اون رو به کلی فراموش کردی؟ نباید دیگه هیچ کاری برای وی ووشیان انجام بدی . بهش سرپناه، غذا و لباس دادی، بهش آموزش دادی . اون به سن ازدواج رسیده"

چشمان لان وانگجی گشاد شد. میدونست که رئیس قبیله جیانگ و همسر خشن اش ( مادام یو ) تو اتاق هستن . همچنین شایعاتی رو شنیده بود که مادام یو، پسر خودش جیانگ چنگ رو به پسرخوانده اش وی ووشیان ترجیح میده . به گفته عموش، رهبر جیانگ ( جیانگ فنگ میان ) احساس متفاوتی داره.

صدای مردی که به آرومی پاسخ میداد به گوش وانگجی رسید اما نمیتونست کلمات رو تشخیص بده.

از طرف دیگه، مادام یو دوباره فریاد کشید "نمی تونه یانلی باشه. تو نامزدی اون با جین زیشوان رو شکستی، نامزدیِ که من و مادرش سال ها پیش باهاش موافقت کرده بودیم . اگر اون رو به قبیله ها پیشنهاد بدیم، باعث میشه اون مثل کالایی آسیب دیده به نظر برسه . فکر میکنی اون میتونه تحملش کنه؟"

وانگجی این موضوع رو به صورت گذرا از عموش شنیده بود . به امور عاشقانه سایر قبایل علاقه چندانی نداشت اما واضح بود که رهبر قبیله جیانگ این وظیفه رو بر عهده گرفته که یک تهذیب کننده از خانواده خودش برای ازدواج پیشنهاد بده . می دونست که این سنت از دوران باستان به عنوان راهی برای حفظ صلح و ایجاد اتحادهای غیرمنتظره وجود داشته . با این حال احساس می کرد که همه چیز یکمی نامناسبه .

"بذار با اون چهره اش برای ما کاری انجام بده، به علاوه طلب بخشش هم میکنه !"

لان وانگجی نگهبانی خودش رو از سر گرفت چون می دونست استراق سمع غیر مودبانه اس . حرفای اونا هیچ ارتباطی با امنیت مقر ابر نداشت.

این یه فکر کوتاه از طرف وانگجی بود یا واقعا انجامش شد؟ (معلومه که نمیره😅لان جان قانون استراق سمع را زیر پا میگذارد🤣)

هرگز وی ووشیان رو ملاقات نکرده بود. جیانگ چنگ و جیانگ یانلی، پسر و دختر رهبر قبیله جیانگ در گذشته دو بار به مقر ابر اومده بودن و برای غیبت پسرخوانده - وی ووشیان - همیشه بهانه ای ارائه میشد . شنیده بود که اون قدرتمنده . یک تهذیب کننده قدرتمند اما فاقد نظم و انضباط و به نظر می رسید به رفتار محترمانه خودش افتخار می کنه .

𝑻𝒉𝒆 𝑨𝒓𝒓𝒂𝒏𝒈𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Where stories live. Discover now