وارد اتاق جلسه که به اتاق عموش متصل بود شد. پدر و مادرش مرده بودن، برادر بزرگترش (لان شیچن) از نظر فنی رئیس قبیله بود اما عموش زمانی که هنوز بچه بودن این وظیفه رو به عهده گرفته بود و اونا خوشحال بودن که بهش این اجازه رو دادن. عمو چیرن مردی سختگیر بود اما اونا رو دوست داشت و سعی کرده بود اونا رو به خوبی بزرگ کنه.
"همه چیز خوبه؟" برادرش پرسید و از پشت میز به بالا نگاه کرد.
وانگجی نمی دونست از کجا شروع کنه و فقط گفت "وی ووشیان " با خودش فکر کرد که با گفتن همین یه کلمه همه چیز خلاصه میشه.
برادرش ابرویی بالا انداخت "اون رسیده؟"
"همین الان. بالای دیوار، دو بطری شراب هم دستش بود "
"اون پسر!" عمو چیرن فریاد زد "نمی دونم چرا جیانگ فنگ میان اون رو تحمل می کنه"
لان وانگجی میدونست که عمو چیرن به پدر وی ووشیان نزدیکه. به نظر می رسید که اون از داستان وی ووشیان بیشتر از چیزی که به اشتراک گذاشته شده آگاهه.
وانگجی پاسخ داد "ممکنه دیگه بیشتر از این براش باری نباشه" (م: منظورش اینه که قراره فنگ میان از دستش راحت بشه)
وانگجی از دیدن اخم برادرش متعجب شد.
لان شیچن پرسید "نظرت چیه عمو؟ واقعا جیانگ ها اجازه میدن یک تهذیب کننده قوی مثل وی ووشیان به قبیله دیگه ای بره؟"
اینا قوانین ازدواج بودن. هرکسی که پیشنهاد میشد باید از تبار اصلی قبیله با سطح تهذیب بالا باشه.قیمت باید به طلا پرداخت بشه و فرد باید جزء یکی از افراد قبیله پرداخت کننده پول بشه. قبیله جدید باید شریک تهذیب مناسبی برای فرد پیدا کنه و مراسم اتحاد ظرف یک ماه برگزار بشه. معمولاً پیشنهاد دهندگان زن بودن اما نه همیشه. گاهی اوقات پسر دوم یا اغلب سوم یا چهارم بودن.
عمو چیرن سرش رو تکون داد "این حماقته اما گاهی مادام یو حرف خودش رو عملی میکنه و در حال حاضر با شکسته شدن نامزدی دخترش و خالی شدن خزانه جیانگ به خاطر تامین خسارت طوفان سال گذشته ..."
برادرش گفت "این کار رو نمیکنن؟ فقط به خاطر این چیزا؟"
عمو چیرن پاسخ داد "اونم باید یه وقتی ازدواج کنه و مادام یو فقط دنبال یه گزینه خوب برای دخترش و وارث قانونیش جیانگ چنگ میگرده"
"حتی اگه وی ووشیان به اندازه ای که میگن قدرتمند باشه؟"
لان وانگجی ناگهان گفت "هست"
هر دو مرد برگشتن و بهش نگاه کردن. معمولا وسط بحث بقیه حرف نمیزد.
"جنگیدیم . اون هم به اندازه من خوبه"
برادرش شروع به صحبت کرد "آیا مادام یو برای اتحاد با قبیله ون تلاش می کنه؟"
لان وانگجی پرسید "چرا قبیله ون؟"
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝑨𝒓𝒓𝒂𝒏𝒈𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕
Fanfictionوی ووشیان، پسر خوانده قبیله جیانگ، جای خواهرش رو در مراسم ازدواج گردهمایی قبیلهها میگیره. خانواده لان اولین پیشنهاد رو ارائه میکنه اما اونا هیچ تذهیبگر زن واجد شرایطی ندارن. پس چرا لان وانگجی، پسر دوم خوش تیپ اما سختگیر خانواده لان بلند میشه و ب...