Part11 : It's Just Porn!!!

12 1 0
                                    

در بازگشت به مقر ابر، لان وانگجی ازشون جدا شد تا جای عمو و برادرش رو در رویداد دهکده پر کنه .

زمانی که لان وانگجی داستان رو براشون تعریف کرد، عموش با عصبانیت گفت" قبیله ون، درست توی مرزهامون مشکل ایجاد کردن "

لان شیچن گفت "خوش شانس بودین که وی یینگ با شما بود"

وانگجی فقط سرش رو تکون داد.

عموش پرسید "فالگیر رو دیدی؟ آیا تاریخ مناسبی برای این عروسی مسخره وجود داره؟"

وانگجی گفت"یه تاریخ بهمون داد، برای روز ماه نو "

چشمان چیرن از تعجب برامده شد "خیلی زود نیست؟"

وانگجی چیزی نگفت. عادت نداشت حرفش رو تکرار کنه.

"درسته، فکر میکنم باید همون زمان باشه. بهشت خودش، می‌دونه که برای ازدواج با اون بچه وحشی به خوشبختی نیاز خواهی داشت. من شروع به نوشتن دعوت‌نامه‌ها می‌کنم و امروز می‌فرستم"

چیرن برای مطالعه رفت و لان وانگجی رو با برادرش تنها گذاشت.

لان شیچن پرسید"چیزی هست که نمیخواستی عمو بدونه؟"

وانگجی اولش تردید کرد. می دونست که نمی تونه چیزی رو از شیچن پنهان کنه و راستش اصلا اینو نمی خواست. برای نصیحت برادرش ارزش قائل بود"وی یینگ طلسم تمرین می کنه . اونجا فقط چند تا جسد تشنه به خون نبودن، ده ها نفر بودن. جادوی اون تنها دلیل فرار ماست"

"متوجه شدم " برادرش مدتی طولانی بهش نگاه کرد " و دلیل اینکه این رو به عمو نگفتی؟"

"من کارهاش رو دلیلی برای لغو نامزدی نمی دونم، اما عمو ممکنه بدونه " ( الهی فداش بشم، میترسه عموش نامزدی رو لغو کنه )

لان شیچن سری تکان داد "متوجه ام"( چقدر برادرش فهمیده اس)

"یه چیز دیگه هم هست، وقتی ما ون لینگ رو دیدیم، اون به شکل یک کلاغ بزرگ دراومده بود. وی یینگ صداش زد. نمی دونم اگه صداش نمیکرد خودش رو نشون میداد یا نه، اما نمی دونم وی یینگ چطوری تونست تو اون شکل تشخیصش بده"

برادرش بعد از یک نگاه طولانی "من فعلاً به عمو چیزی نمیگم . وی یینگ اینجاست تا شما دو نفر همدیگر رو بشناسید. چرا مستقیماً ازش در مورد این چیزها نپرسیدی؟"
***
برادرش به سمت کتابخونه رفت و وانگجی بعد از مطرح کردن سوالش متوجه شد که تمایلی به سؤال مستقیم از وی یینگ درمورد این چیزها نداره. چرا؟ اصلاوی یینگ جوابش رو میده؟

نمیدونست از کدوم بیشتر بترسه، از اینکه وی یینگ یک تهذیب گره قدرتمنده یا اینکه به ون لینگ نزدیکتره؟

'من در مورد ون لینگ چنین احساسی ندارم' این چیزی بود که وی یینگ گفت، اما بعد هلش داده بود. چیزی بینشون فاصله مینداخت اگه ون لینگ نیست، پس چیه؟ وقتی در کتابخانه رو باز کرد، با صداهای بلند روبرو شد .

𝑻𝒉𝒆 𝑨𝒓𝒓𝒂𝒏𝒈𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Where stories live. Discover now