کای یه آدم مرموزه...
توضیح کوتاه توی مغزم: ---
ترجمه: هیچی ازش نمی دونم... البته تقریبا...
اون مشکلات خانوادگی داره... عصبیه و ساکته...
اما، کای واقعا کیه؟ و کیم جونگ این کیه؟!!
جواب: -
داشت اون وسط میرقصید. انگار بیخیال دنیا و آدماش بود...
سبکش: فری استایل
و لباساش: شلوار جین تنگ و پیرهن مشکی... کفشاش برق میزد و جوراب پاش نبود...
آندره و امی یه گوشه داشتن همو می بوسیدن... خوب میفهمیدم این آندره ی واقعی نیست و مست کرده. دامن کوتاه صورتی امی دیگه نمی تونست ازون کوتاه تر باشه و آندره... ازون مست تر نمی شد...
نتیجه گیری: سالمشون منم؟ هاها... آره خب من یه گوشه مثه انسان ها وایسادم!
اما قضیه این نیس.
اگه اون راننده ی مست به مامان بابام نمی زد الان زنده بودن... پس من توی زندگیم هیچ وقت لب به مشروب نمی زنم... مگر اینکه مجبور شم...
چند دقیقه بعد آندره و امی ناپدید شده بودن و کای توی همون نور ها تنهایی داشت می رقصید... هرچی همه جا رو گشتم خبری ازون دو نبود... خوب میدونم کجا رفتن و برام مهم نیس، فقط دلم برای امی میسوزه که یه پسر که از یه چیز دیگه ناراحته اینطوری ازش سو استفاده میکنه
YOU ARE READING
Grand jeté
Fanfiction^_^ Hey there Everyone this is Parnia from Fictionkorea.tk داستان رو شاید خونده باشین... ازین به بعد سعی میکنم اینجا هم آپ کنم تا بچه ها همه جوره بتونن داستان رو دنبال کنن داستان درباره ی رقصه! از نوع باله... کای خب میدونین تو کار باله بوده از بچگی...