17th Jump

333 35 22
                                    

اولین روز تمرین بعد از 3 روز مدرسه شروع شد.

هر هفته تا مسابقه درست همین برنامه ی ماست. واسه سه روز مدرسه میریم و بقیه ی هفته رو توی خونه تمرین میکنیم... خونه ای که اجاره کردن اتاق مخصوصی داره که توش میتونیم تمرین کنیم.

هرکس بخواد میاد و هرکی نخواد نمیاد... کسی سخت گیری نمی کنه که کی و کجا و چطور تمرین میکنیم. اونا فقط میخوان که ما آماده باشیم و رو برنامه پیش بریم...

خانوم فرنسیس و آقای مارک خیلی باهامون کار ندارن چون فکر میکنن خودمون اهمیت این مسابقه و تاثیرش در زندگیمون رو میدونیم...

اون روز صبح تصمیم گرفتم برم پایین تا زودتر از بقیه شروع کنم

آره شاید برای اونا برنده شدن توی یه مسابقه ی رقص معمولی باشه. اما واسه منی که خیلی پول دار نیستم این ها میتونن شانس های بزرگی برای زندگیم باشن

شانس هم یه بار بیشتر درِ خونه ی آدم رو نمی زنه.

اینو خاله همیشه میگه.

جوراب شلواری و کفشای باله رو پام کردم و بعد یه دامن و تاپ هم پوشیدم. سویی شرتم رو هم روی همون تاپ پوشیدم و زیپش رو باز گذاشتم. یه سری آهنگ توی گوشیم ریخته بودم که میخواستم به کای نشون بدم...

دیشب که وای فای روشن بود و همه خواب بودن دانلود کردم. آخه وقتای دیگه امی و سوفی از این طبقه و پسرا از طبقه ی پایین میرن اینترنت و انقد میرن تو یوتیوب و جاهای دیگه اصلا نمی شه دانلود کرد -_-

یه دفعه یادم اومد کای این 3 روزه یه آشغال به تمام معنا بوده و اصلا نمی خوام با اون تمرین کنم... خب پس هیچی آهنگم نمی خواد نشونش بدم بره بمیره. پسره ی پرروی بی لیاقت... اون روز بعد اینکه از بیمارستان اومدم حتی یه بارم ازم واسه سر زدن بهش تشکر نکرد.

انقد بی تربیته خدا زد به کمرش!! حقشه رودار!

در اتاق تمرین رو باز کردم چون خیلی زود بود انتظار نداشتم کسی اونجا باشه اما از توی آینه ها میشد دیدش...

کسی که این روزا باهاش راحت نبودم

آندره.

نچرخید و حتی سلام نداد.

خب منم بهش سلام ندادم، حرفی بین ما نمونده.

از تو آینه یه نگاه خیلی سرد بهم انداخت... حس کردم اگه ولش کنن میزنتم...

آخه مگه من چیکار کردم :(

رفتم یه گوشه دور از آندره نشستم رو زمین و ایده هایی که روی کاغذ آورده بودم رو از کیفم بیرون کشیدم تا روشون فکر کنم...

Grand jetéWhere stories live. Discover now