part 23

1.8K 158 4
                                    

”اگه اون دست تو نیست ، پس از کجا میدونی که اون یه فلشه؟؟!!“

اون پرسیدو اخم کرد ، احساس میکنم قلبم داره میاد تو دهنم و کوین داشت با قیافه ی مبهوتش بهم نگاه میکرد

”خ..خوب امروز لئو همه چیو بهم گفت“

چیزی که به ذهنم اومدو سریع به زبون آوردم و فکر کنم بهترین چیز بود

”واتتتت د فاک؟؟؟؟؟؟!!!!! تو برای چی بایددد با اون پسره ی احمق دو جنسه بگردی؟!“

با عصبانیت گفت

خب فکر میکنم جوابم به حدی قانع کننده بوده که کوین باورش کنه پس تمام ترسم از بین رفت و احساس میکنم خودمم

”اول باید بهت بگم که به تو هیچ ربطی نداره و دومن باید بگم که اون دو جنسه نیست و سومن باید بهت بگم که بازم به تو هیچ ربطی نداره“

”کلویی دارم بهت تذکر میدم از اون پسر فاصله بگیر وگرنه بد میبینی“

با عصبانیت گفت

”منم باید بهت تذکر بدم که دیگه منو تحدید نکنی وگرنه قسم میخورم مامان از همه چی باخبر میشه“

با عصبانیت گفتمو اخم کردم

”تو داری با آتیش بازی میکنی لعنتییی“

”اوه پس بهتررره تو ، تو بازیم دخالت نکنی وگرنه میسوزی“

من گفتمو به چشمای آبیش که الان تیره شده بود زُل زدم

”زبونتو کوتاه میکنم“

اون گفت

”هیچ کاری نمیتونی بکنی عوووضی“

داد زدم ولی بعد صدای آشنای مامانو از پشت سرم شنیدم

”اینجااااا چههه خبرهههه؟؟؟؟!!!!“

بلند داد زدو همون لحظه هردومون برگشتیم به سمت مامان و من دعا دعا میکردم که حرفامونو نشنیده باشه چون قیافش واقعا درهمه

”هیچی“

هردومون باهم گفتیمو من برگشتم و به کوین نگاه کردم که اونم با تعجب داشت بهم نگاه میکردم ، البته که باید تعجب میکرد من تحدیدش کرده بودم که به مامان همه چیو میگم ولی الان یه جورایی باهم همدستیم و یکیمون باید ایت قضیه رو بپیچونه  ، خوب من نمیخوام مامان چیزی بفهمه نمیخوام بفهمه که پسرش چطور آدمیه‌...

”اوه هیچی نیست و شما دوتا مثل سگو گربه به جون هم افتادید؟؟“

مامان گفت و دست به سینه وایساد

”خوب آره چیزی شده و من باید راجبش باهات حرف بزنم مامان “

کوین گفت و من درحالی که چشام گرد شده بود برگشتم سمتشو توهمون حالت اخم کردم ، معلوم نیست میخواد چه غلطی بکنه

”میشنوم“

مامان گفت و اخماش بیشتر توهم رفتن

”دخترت واقعا بی ادب شده“

اون گفت و من کاملا پوکر شدم

”و پسرت یه احمقه“

حقیقت رو گفتم اون انقدر احمقه که نمیتونه یه بحث رو عوض کنه

”ببین اینم یه نمونش“

کوین‌گفت و شونشو بالا انداخت خوب از حرف کوین اصلا ناراحت نشدم چون به این حرفای احمقانش عادت دارم بیشتر عصبیم اونم بخاطر دلایل دیگه...خیلی سریع راه افتادمو از کنار مامان با سرعت‌ رد شدم

”یادم باشه برات یه کتاب آموزش رفتار با برادر بزرگتر خود بگیرم“

کوین داد زد که من بشنومو بعد صدای مامان اومد که سر کوین غر میزد بیخیال شدمو رفتم تو اتاقم و درو محکم بستم...

خودمو رو تخت انداختمو به این فکر کردم که اگه مغزم یکم دیرتر عمل میکرد کوین همه چیزو میفهمید...
داستان از نگان از نگاه کوین

”مامان لطفا این نصیحتای بچگانه رو کنار بزار“

غر زدم

”اگه رفتار بزرگ بشه شاید بتونم کنارشون بزارم“

اون گفتو صداش میلرزید ، یکم با این حرکت جا خوردم

”من تا الان سعی خودمو کردم که بتونم براتون مادر خوبی باشم و من نمیخوام بگم که مادر خوبی بودم ولی سعیمو کردم که باشم ، با همه ی این کارا من بازم نتونستم جای پدرتونو پر کنم خوب اون پدره و من مادر...کوین تو شبیه پدرت نیستی...تو خودش هستی...بهتره بجای این کارای احمقانه به این فکر کنی که تو تکیه گاه کلویی هستی نه دشمنش...“

اون گفتو لرزش صداش بیشتر شد

”مامان من..-نه کوین لازم به گفتن چیزی نیست من فقط سعی دارم بهت بفهمونم که اون به آغوش گرم پدرش نیاز داره و تو اون آغوش و گرمو داری...“

اون گفتو تو چشاش پر التماس بود ، میتونم حس کنم که بغض داره خفم میکنه ولی مگه پسرا هم گریه میکنن؟

”اون از من متنفره“

زمزمه کردم

”کوین...اون یه نوجوونه و کله شقه همونطور که تو و پدرت بودید ولی اون به مراقبت بیشتری نیاز داره میبینی که خیلی شکننده شده و مطمئنا الان بیشتر از من به تو نیاز داره“

اون گفتو من یه لبخند فیک زدم و رفتم سمتشو دستامو دور کمرش حلقه کردم و موهاشو بوسیدم

”مطمئن باش...من همین الانشم دارم ازش محافظت میکنم“

زمزمه ی آرومی کردم که شک داشتم اگه مامان شنیده باشه...

و اگرم شنیده باشه هرگز درکش نمیکنه...

×××××××××××
گایز من واقعا عذر میخوام نت نداشتم و ندارم ولی وقتی هم نت دارم فیلترشکنم کار نمیکنه به هرحال بازم معذرت میخوام درجواب کسایی که میگن خیلی دیر میزاری باید بگم میدونم همین الان چند قسمت پشت سرهم آپ میکنم
خدمت کسایی که میگن هری کو چرا نمیاد باید بگم قسمت بعدی میاد کسایی که میگن ادامه نمیدی هم بگم که چرا میدم فقط نتم خره یکم •_•
مرسییی که میخونید و دنبال میکنید❤❤
نظر پیشنهاد انتقاد؟×_×
×soha×

Barbie Girl [H.S]Where stories live. Discover now