"تصميم درست؟؟"

97 20 15
                                    

كارا مثل هميشه پشت پنجره ى باز اتاقش نشسته بود.از اون شبايى بود كه قراره اتفاق خاصى بيفته.

سكوت محض!

فقط صداهاى گنگ به گوش ميرسيد.

صداى وزش باد لابه لاى درختان.

صدايى ميومد

علامتى خاص از بوته زار روبه رو

همان سوت هميشگى هرى،يه نت بلند همراه دو تا نت كوتاه!

كارا خشكش زد.اونجا بود،هرى اونجا بود.تو بوته زار منتظرش بود.مثل قديم.چشم به راهش بود.

كارا ميخواست از پله ها پايين بره خودشو به هرى برسونه.بغلش كنه.

اما شايد هرى ميخواست ببينه هنوز روى كارا تسلط داره يا نه؟

تصميم گرفت پايين نره.

"بذار هرچقد ميخواد سوت بزنه" "سوت بزن تا دنبالت بيام"نه ديگه از اين خبرا نبود.هرى استايلز بايد مى فهميد نميشد بعد يك سال دورى بدون خداحافظى غيبش بزنه،و كارا مثل قديم مشتاقش باشه.

دوباره صدا اومد-هرى اونجا بود.دلش يچيز ميگفت و عقلش چيز ديگه(ياد اهنگ ملانى افتادم😐)

اما او بدون خداحافظى رفته بود.

كارا بلند شد و عمدا چراغو روشن كرد.پشت ميزش نزديك پنجره نشست.قلمشو برداشت و شروع به نوشتن كرد.

هماونطور كه مينوشت گوشاشو تيز كرده بود.

ميخواست ببينه صدا دوباره مياد يا نه

بالاخره تسليم نفسش شد با خودش گفت اگه يه بار ديگه صداي سوت بياد ميرم پايين(من با خودم اينقد ازين اهدا بستم😐)

يه بار ديگه صدا اومد؟؟؟نه نيومد.

وقتى مطمئن شد ديگه صدا نمياد،روى تخت دراز كشيدو صورتشو توى بالش فرو كرد،اينقد گريه كرد تا اروم شد

از يه لحاظيم خوشحال بود،خوشحال از اين كه كارا بازيچه سوت زدن اون نيست.

-----
من با بسته ميام فقط ميذارم ميرم😐🙏
هنوز واى فايم وصل نشده
وعى خبر هريو شنيدين😭😭
اميدوارم واقعى نباشه😐
تحمل اين يكيو ندارم😐😐😐😐

ClimbWhere stories live. Discover now