يكى از روز هاى اخر پاييز بود.
كارا يه نامه و يه بسته از پست خونه نيومون دريافت كرده بود
نامه از طرف سارا بود و اما بسته!
بسته اى كه روش برچسب انتشارات تودى خورده بود
مدت ها بود كارا به هرى فكر نكرده بود
تابستون و پاييز پرمشغله اى داشت،داشت روى داستان جديدش كار ميكرد
نامه هاى سارا كمو فاصله دار شده بودند،اما وقتى نامه ى بلند و بالاى اين دفعه ى سارا رو ديد مطمئن شد قراره چيزى از هرى بشنوه
اما الان فقط اون بسته براش مهم بود،كارا ميدونست توى بسته چيه "مفهوم گل سرخ"
كتابش،كتابى كه همشو خودش نوشته
با عجله راهى خونه شد
كارا كتابو ورق زد
خاله كاترين گريه ميكرد
خاله مرى به نگاه بى تفاوت به كتاب انداخت اما با لحنى كه تعجبشو نشون ميداد گفت:"اين واقعا يه كتابه كارا بهت تبريك ميگم هيچوقت فكر نميكردم اينقدر موفق بشى"
خاله مرى وقتى ميديد مهمونى وارد نيومون ميشه حول ميشد و هميشه مفهموم گل سرخ از طاقچه اتاق كارا به وسط پذيرايي ميامد
ميون شور و هيجان اون روز،كارا نامه سارا رو فراموش نكرد
وقتى همه چيز اروم شد رفت تا نامه رو بخونه
وقتى نامه رو باز كرد بوى عطر هميشگى سارا توى اتاق پخش شد
سليقش تو انتخاب عطر زياد جالب نيست
سارا نوشته بود:
"سلام كارا
اميدوارم حالت خوب باشه،هزار بار خواستم برات بنويسم اما وقتى ادم سرش شلوغ باشه نميتونه كارايي كه دوس داره رو انجام بده،امشب حالى دارم كه حتما بايد باهات دردو دل ميكردم.يه چيزي هست كه بايد بهت بگم.ميدونم ادم احمقيم اما براى اولين بار،البته فكر كنم براى اولين باره شايدم نباشه،يه تصميم درست گرفتم قراره با هرى استايلز ازدواج كنم....."كارا نامه رو زمين گذاشت يا شايدم از دستش افتاد
نه متعجب بود نه ناراحت
هميشه ميگن وقتى تيرى به قلب ادم اثابت كنه هيچ حسى به جز خلسه نميمونه
هميشه ميدونست اين اتفاق قراره بيفته اما الان امادگيشو نداشت
نامه رو برداشت و ادامشو خوند:
"البته عاشقش نيستم اما بهش عادت كردم،نميتونم بدون اون زندگى كنم.او هم تحمل از دست دادن منو نداره.قراره مثل خودم كم كم معروف شه،پولدارم ميشه.نه اين كه پولكى باشما،همين هفته پيش به يه ميليونر جواب رد دادم.همينجورى كه گفتم عاشق هرى نيستم اما دوسش دارم،خيلى خوشتيپو خوش برخورده،هيچوقت حوصلمو سر نميبره....."كارا سه بار نامرو خوند ،كنار پنجره نشستو به فكر فرو رفت.
ينى واقعا ميشه دخترى براى ازدواج با هرى اينجورى دل دل كنه؟
ESTÁS LEYENDO
Climb
Romanceكارا ميدونه كه قراره نويسنده ي بزرگي بشه همچنين ميدونه كه خودشو عشق بچگيش هري استايلز باهم از پس موانع بر ميان.اما وقتي هري براي رسيدن ب هدفش كارا رو تنها گذاشت،دنياي كارا از هم پاشيد،رفتن هري باعث شد كارا راضي به ازدواج با مردي شود كه عاشقش نيست...