تابستون اون سال به كارا خيلى سخت گذشت
زندگيش خيلى خالى شده بود
همه از عروسى حرف ميزدن
اما بالاخره حرف و حديث ها راجب رفتار احمقانه ى سارا فروكش كرد
مردم موضوع ديگه اى براى حرف زدن پيدا كردن
كارا تنها موند
تنهاى تنها.تنها تا ابد
عشق و دوستى از دستش رفته بود
هيچ چيز جز بلند پروازى هاش باراش نمونده بود.
كارا سفت و سخت به كارش چسبيد
هر سال ميگذشت و سن كارا بيشتر ميشد
خانم استايلز هم رفته بود تا با هرى زندگى كنه
ازدواج نكردن كارا هم پذرفته شده بود
يه دختر ترشيده ى ديگه تو نيومون مثل خاله هاش
كارا هيچ خبرى از هرى نداشت فقط گاهى روزنامه هايي ميخوند و نشون ميداد هرى هنوز در حال پيشرفته
يه سال زمستون خانوم استايلز مرد
قبل مرگش يه ياد داشت براى كارا فرستاد،اولين و اخرين نامه اى كه براى كارا نوشت
"من دارم ميميرم وقتى مردم همه چيزو به هرى بگو،ميخواستم خودم بگم اما نتونستم"
كارا لبخند زد،ديگه خيلى دير بود،حالا كارا سيو سه سالش بود.
خيلى وقت بود از عشقش دست كشيده بود
اما تا ابد عاشق هرى موند
------
سلام😘
ممنون از كسايي كه هميشه نظر ميدن و ف ف رو ميخونن😇😇🙏
دوستون دارم❤️❤️
نه هنوز تموم نشده يه قسمت مونده😻😄
قسمت اخر عاليه😭💦
من خودم ميخونم موها تنم سيخ ميشه نميدونم چرا😂😂
ايشالا قسمت اخر فردا لاو يو😉😊
YOU ARE READING
Climb
Romanceكارا ميدونه كه قراره نويسنده ي بزرگي بشه همچنين ميدونه كه خودشو عشق بچگيش هري استايلز باهم از پس موانع بر ميان.اما وقتي هري براي رسيدن ب هدفش كارا رو تنها گذاشت،دنياي كارا از هم پاشيد،رفتن هري باعث شد كارا راضي به ازدواج با مردي شود كه عاشقش نيست...