كسوف

❌پايان❌

سلام،همونجورى كه مشخصه ديگه نميخوام اين داستانو ادامه بدم،ولى اين حقتونه كه دليلشو بدونين
وقتى كه داشتم كسوف و مينوشتم عاشق يكى از معلمام بودم و همه ى چيزايى كه مينوشتم خيال پردازى و توهماتى بود كه تو ذهنم با اون آدم داشتم،همه ى كسايى كه تو داستان بودن واقعى هستن و شخصيت اصلى كه مانليه در واقع خود منم
ولى اين داستان روز به روز واقعى تر شد،من واقعا با معلمم وارد رابطه شدم و از يه جايى به بعد فقط براتون واقعيت هارو مينوشتم و بايد بدونين اعتراف كردن به واقعيت هايى كه ميدونى اشتباهن خيلى سخت تر از خيال پردازيه،واسه همين بود كه خيلى دير مينوشتم براتون،انگار از اينكه حماقتامو بنويسم بدم ميومد
ميخواين بدونين تهش چيشد؟ همه چيز تموم شد،نه چيزى از اون عشق آتشين باقى موند و نه اون حرفا راست بودن،واسه اون منم مثل بقيه ى شاگرداش يه ابزار واسه سرگرمى بودم و البته منم بعدا متوجه شدم كه اونو بيشتر بخاطر اين ميخواستم كه به همه ثابت كنم چيزيو كه ميخوام بدست ميارم،هرچقدرم بخواد سخت باشه
البته اون واقعا خيلى وقت بود كه با شاگرداش كارى نداشت ولى من تونستم مخشو بزنم و بدستش بيارم
اگه اين قرار بود ته داستان باشه دوسش داشتين؟ معلومه كه نه،اعصابتونم خورد ميشد،پشيمون ميشدين ازينكه خوندينش واسه همين نخواستم داستانو واقعى تموم كنم و ديگه هم نميتونستم در مورد چيزى كه اتفاق افتاده رويا پردازى كنم و دروغ بنويسم
اگه حال من براتون مهمه،من خوبم،بعد ازون رابطه ى مريض الان يه رابطه ى عالى با يه آدم فوق العاده دارم،شايد اگه بخوام بازم داستان بنويسم داستان خودمونو بنويسم و از اولشم بگم كه واقعيه،مطمئن باشين خوشتون مياد البته اگر بنويسم
راستى من الان واقعا دكتر شدم،اون ادم آسيب زيادى به درسم زد ولى تهش كنكورمو خوب دادم،اميدوارم يه روزى به عنوان يه آدم موفق اسممو بشنوين،البته اسم اصليمو هيچكدومتون نميدونين،ياسى اسم مستعارمه،شايد بعدا واقعا با هم آشنا شديم
من يه عذر خواهى بهتون بدهكارم،ببخشيد اگه تهش اونى نشد كه شما ميخواستين،اميدوارم دركم كنين و ببخشيدم
مرسى كه تا تهش باهام بودين،خيلى شبا رو فقط با نوشتن و بعدش دلگرمياى شما صبح كردم،خيلى خوبين
از ته دلم دوستون دارم،مواظب خودتون باشين
خداحافظ
٢٥ اسفند ١٣٩٥