[29]

880 116 13
                                    

بروبکس من آیدیم از heliwmalik به
Zquadthebest تغییر کرد

_حواسم بهت هست

زین گیج نگاه میکرد ، انگاری که تمام  دنیا متوقف شدن
این غیر عادیه

_زین !؟ زین !

زین چشماشو باز و بسته کرد ، این رایان بود که دستاشو جلوی چشمای زین تکون میداد

_همه چی خوبه ؟

بین واقعیت و توهم مونده بود ، اون الان مرد رو دید یا رایان رو ؟ آیا اون اتفاق افتاد؟ چه چیزی داره پیش میاد ؟

_زین ، حواست هست ؟

زین تند تند پلک زد به هرجایی جز رایان نگاه کرد

_لیام کجاست ؟

_تو  مغازس ، تو خوبی ؟ همه چی روبراهه ؟

_من میرم دستشویی

رایان به تند رفتن زین نگاه میکرد ، این معنی فرار میداد
اما فرار از چی؟ ازخودش ؟ رایان؟ یا ترس هاش ؟!

فرار از ترس ها بزرگترین اشتباه هرکسه ؛ بزرگ ترین ظلمی
که میتونه به خودش بکنه ، تو تا وقتی که با یک ترس
زندگی کنی چیزی از زندگیت نمی فهمی ، ترس هات ترس میمونن تا اینکه یاد بگیری باهاش مقابله کنی

فرار کردن تا کی ؟

در دستشویی مخصوص آقایان رو باز میکنه و با خالی بودنش خیالش راحت میشه
دستشو دو طرف سینک گذاشت و هر بار طولانی تر از قبلی نفس میکشید ، نفس میکشید تا بتونه ریه هاشو از جنگ برای تنفس متوقف کنه

موهاش توی صورتش ریخته و نامرتبه ، آشفتگی و کلافگی توی چشمهاش بیداد میکنن

زین تمام زندگیشو سعی کرد تا از نامدری قاتلش فرار کنه تا مجبور نباشه باهاش روبه رو بشه
و همین فرار باعث آشفتگی الانش شده ، اون باهاش مقابله نکرد ، هیچوقت و حالا اینجاس

برای مقابله کردن دیره ؟ یا هنوز وقت هست ؟
شاید هم الان وقته دقیق و درستشه یا شایدم وقتش گذشته

هنوز دیر نشده ، شاید الان وقته مقابله ی نهایی عه
الان وقتی که زین باید از چیز های ارزشمند زندگیش در برابر ترسش محافظت کنه
الان وقتشه که زین دیگه بهش نگه ترس ، وقتشه که اون رو برای عمیشه نابود کنه
وقتشه که عدالتو برقرار کنه ، وقتشه که جلوی پایمال شدن حق رو بگیره
الان وقته قوی بودن و "مقابله کردنه"

شیر آب رو باز کرد و مشته کوچیکی از اون رو به صورتش پاشید . نفسه عمیقی کشید

لیام‌‌ و رایان روی صندلی با کلی کیسه نشسته بودن ، لیام با دیدن زین از جاش بلند شد و به طرفش اومد ، دستشو گرفت و توی چشماش نگاه کرد

_همه چی خوبه ؟

زین با باز و بسته کردن چشماش به لیام فهموند که خوبه
اگه جنگا ترس و نگرانی و استرس رو نادیده بگیریم

DEAR STRANGER[ ZIAM-AU ]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt