[37]

793 128 17
                                    

_تو بهش بالش پرت کردی تا بیدار شه ؟

رایان دست هاش  بالا اورده بود و تمام سعیشو کرد تا اون هارو درست وسطه سر لیام فرود نیاره
در عوض دستش رو مثله پدر هایی که حداقل چهار تا پسر بچه دارن روی شقیقه اش گذاشت

_خب لیام تو خیلی شانس اوردی که من از صداهای عجیب غریبی که از خودت در می اوردی تونستم جلوی یه فاجعه رو بگیرم ! تو ممکن بود اونو بزنی به صورتش و خون دماغ شه
فقط واسه اینکه بیدار شه لیام !!!!!

_رایان تو داری خیلی دراماتیک رفتار میکنی ، بس کن

_چیو بس کنم تو سرت خورده به سنگ لیام باور کن ، تو فقط تا چند دقیقه پیش با زین مثله عروسک هایی که دخترای چهار ساله به مهمون چایی خوریشون دعوت میکنن حرف میزدی

لیام خجالت کشید ، اون واقعا حس کرد گردش خون توی لپ هاش سرعت گرفتن و باعث قرمز  شدن اون محدوده شدن

_لیام آروم باش تو کم خوابیدی و منگی بنظرم بهتره بری خونه بخوابی منم اینجام مواظب زین

_کی به کی میگه منگ ! تو همین الان بجای اینکه پوست نی رو بندازی سطل آشغال خود نی رو انداختی ! ما هردومون اینجا میمونیم و سعی میکنیم زین رو به کشتن ندیم

رایان ابروهاشو بالا داد و دستاشو توی جیبش شلوار تنگش کرد ، این اولین بار توی زندگیش بود که اینطوری ضایع شده
اون آدم زبون درازی عه

اونا توی راهرو بیمارستان قدم میزدن ولی بازوی رایان به طرز ناگهانی کشیده شد

_چیکار داری میکنی ؟!

لیام رایان رو به سمته ورودی راهرو کشید و پشت گلدون بلندی که به نظر مصنوعی میومد قایم شدن

_ببین اونو میبینی ؟ این همونه ، من به این مشکوکم

_همون کیه ؟

_عه همونی که زین میگفت پرستار‌نیست

لیام به رایان فرصت حرف زدن نداد ، اوم رو دنبال خودش کشید و آروم پشته پرستار - نا پرستار- شاهد قتل - راه میرفت

اون درحال حرف زدن با تلفنش بود و به نظ میومد که درحال بحث کردنه ، موبایلش رو بین گوشش و شونش گرفته بود و سعی میکرد سوییچ ماشینشو از توی کیفش در بیاره

"خیله خب میدونم...اون پسره بهم شک کرد ، بیرونم کرد نذاشت باهاش برم تو....تو نمیتونی مند بعد ده سال اخراج کنی ... حالا ببین !"

_وایسا ببینم تو که نمیخوای بری دنبالش کنی ؟؟

_آفرین خوشحالم که فهمیده ای

رایان می ایسته و لیام رو از پشت میکشه

_خوشحالم که توعم فهمیده ای و دنبالش نمیری ، تو فیلمارو ندیدی ؟ شاید این یه نقشه باشه که بریم دنبالش بعد یا زندانیمون کنن یا بکشنمون !!

DEAR STRANGER[ ZIAM-AU ]Onde histórias criam vida. Descubra agora