[33]

801 108 8
                                    

_زین....زین؟!

زین دست از خیره شدن به پتو برداشت ، ولی هنوز تو تعجب مونده بود . اون پرستار ، نه اون پرستار نبود ! زین قسم میخوره که این هرچی میتونه باشه جز پرستار

سعی کرد به یاد بیاره ، ولی سخت بود ، اون خوابش گرفته بود و چیزی تا عمل نمونده بود

زین باید یا الان میگفت یا با جونش بازی میکرد ؟!

_لیام...لیام

لیام متعجب تر از همیشه به زین نگاه کرد . گیج شده بود نمیدونست چه اتفاقی درحال افتادنه ، اون یخ کرده !

_چیزی شده ؟ یخ کردی

زین هنوز مطمئن نبود ، شاید هم فقط قیافه هاشون شبیه بوده باشه ، ولی زین نگاهشو حس کرد . اون برق چشماش رو حس کرد

_لیام...اون...اون پرستار ، اون پرستار نبود

زین دسته لیام رو فشار داد و سعی کرد بیشتر به یاد بیاره
خاطرات محوی توی ذهنش شکل میگرفتن .

_ینی چی ؟ ینی چی اون پرستار نبود ؟!

دستشو روی شقیقه هاش فشرد و تمرکز کرد . یادش می اومد اما همه چیز محو بود ، نه ! اون یادش می اومد
ولی خواب آلود بود .

_زین ، همه چی خوبه ؟ ینی چی پرستار نبود

لیام سرشو به زین نزدیک کرد و سعی میکرد تا لحنش آروم باشه ولی غوغای درونش اجازه نمیداد

_لیام من...من فک کنم که اونو میشناسم....نه ، آره من اونو میشناسم !

زین گنگ حرف میزد و لیام رو هر لحظه گیج تر میکرد . لیام هنوز نمسدونه اطرافش چه خبره

_اون کیه ؟

زین لبشو گاز کرد و دسته لیام رو بیشتر فشار داد ، از وضعیتی که توش قرار داشت متنفر بود ، متنفر بود ازینکه محبوره همه چیز های گذشته براش تکرار بشن و مجبور باشه تا اون هارو به زبون بیاره

_اون...اونجا بود ، آره خودش بود ، از دور داشت میدید و لبخند میزد . من یادمه...وقتی منو دید من فرار کردم ، اون
هم توی کشتن بابام دست داشت ... اون کشوندش اونجا اون خودشه

زین تند نفس میکشید و سعی میکرد تا داد نزنه .‌ اون به یاد اورد ، شیش سال پیش پونزده سالگیش رو وقتی که پشت در وایساده بود و همه چیز رو دید

پلک هاش بیشتر خسته شدن ، دسته لیام رو ول کرد و سرشو روی بالش گذاشت . نمی خواست بیشتر از این به یاد بیاره . خوابش می اومد ، دلش میخواست وقتی چشماشو باز میکنه همه چیز خوب و آروم باشه
اون خیلی زود خوابش برد ، خواب قبل عمل !

لیام از حرکت زین تعجب کرد . اون چنتا حرفای نا مفهموم زد و سریع خوابید ؟! لیام احتیاج داشت با زین حرف بزنه
دستشو روی شونش گذاشت و آروم تکونش داد

DEAR STRANGER[ ZIAM-AU ]Where stories live. Discover now