[AFTER END]

1.5K 100 17
                                    

از سی ام ماه جون تصمیم گرفتم این داستانو بنویسم
راستش فقط حوصلم سر‌رفته بود و خواستم یه چیزی
بنویسم ولی هرچقد جلوتر رفتم فهمیدم جدی شده

ما تا چهل و چهار قسمت پیش رفتیم ، و من احساس
کردم واقعا باید تموم میشد

توی این داستان لیام احمق کیوت و کسی که همیشه
حواسش به همه چیز هست به وجود اومد

زینی که نیاز به یه عشق داشت تا دوباره زنده بشه
و یکی دیگرو باهاش زنده نگه داره

رایان که حواسش به همه چیز بود و همه چیز رو پیش
خودش توی احساساتش نگه میداشت

قصد من از نوشتن این داستان این بود که نشون بدم
چطوری توی هر شرایطی میشه عشق ورزید
چطوری از عشق توی مکان های مختلف استفاده کنیم

اینکه فاصله بعضی وقتا نیازه
اینکه هرچیزی رو هر کسی نمیتونه درک یا حس کنه
اینکه ارزش بخشش چطوریه

این داستان فقط یه تیکه ی خیلیییییی کوچیکی
اسمات داشت..در اصل اسمات هم نمیشه گذاشت اسمشو
ولی کلا...این فرهنگ غلطیه که حتما توی داستانامون
یه تیکه ی اسمات بزاریم
کاری ندارم داستانم کم استقبال بود و اونطوری که همیشه
دلم میخواست نبود...ولی از همون کسایی که وقت
گذاشتنو خوندن از صمیم قلب تشکر میکنم

من فقط سیزده سال و دو ماهمه
شاید نوشتنم از خیلی ها بهتر باشه شاید هم بدتر باشه
من پیشرفت میکنم...میدونم

میخوام بهتون بگم که اگه میبینید به نویسندگی علاقه
دارید ولی نمیتونید اونطور که دوست دارید بنویسید
یا حس میکنید به خوبی بقیه نیستید
ازش دست نکشید، ادامه بدید تا اونطوری که میخواید
بشه ، همه میتونن

من فف هایی که میخونم نویسندشون حدقل
سه چار سالی ازم بزرگتره ، شده با خودن بگم
اوکی این لعنتی نوشتنش خداست داستان پردازیش
در حد شت عالیه ! ولی فهمیدم من هنوز از اون کوچیک ترم
تجربه هام ازش‌کمتره دانسته هام کمتره

بالاخره ... شما به چیزی که میخواید میرسید
چه دیر یا زود، زمان همه چیز رو حل میکنه ؛)

هرچقدر که داستان افتضاح یا بد بود خودتون ببخشید
این اولین کار‌من بود به هر حال

ماها پیشرفت میکنیم

راستش من این داستانو توی حالت
بداهه نوشتم و هر چیزی که نوشتم همون لحظه
به ذهنم اومد و هیچ نقشه ی قبلی در کار نبود

من فقط عاشق غریبه ی عزیزی بودم که
شکلات داغ میخورد X

(بالاترین رتبه ی این فف سیزده بود)

امیدوارم از تمام لحظات داستان لذت برده باشید

-هلیا-

اگر حرفی...سوالی چیزی دارید میتونید بپرسید :)

[ خداحافظ غریبه ی عزیز ]

DEAR STRANGER[ ZIAM-AU ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora