_رایان اینو نگاه کن ببین این واقعا عالیه
_لیام ، یه لحظه وایسا عینه آدم تصمیم بگیر تو تا حالا پنجتا حلقه دیدی و همشون عالی بودن ولی واقعا نبودن ، به چشم خریدار نگاه کن تو یه چیز خاص میخوای مگه نه ؟ پس بهت پیشنهاد میکنم دهنتو ببند و با من بیا
رایان برای لیام مثله یک مامان رفتار میکرد ، اون تونست دهنه لیام رو ببنده دستش رو بگیره و با خودش به سمت جواهر فروشی بکشونه
_رایاااااانننننن
لیام دسته رایان رو کشید و این رایان رو عصبانی میکرد ، لیام زیادی مثله پسر بچه های ده ساله رفتار میکرد
_ببین باور کن از همشون بهتره
رایان چشم هاشو چرخوند ، بی علاقه به حلقه ی پشت شیشه نگاه کرد و در کمال تعجب اون واقعا خاص و تک بود
_خواهش میکنم باور کن اینو واقعا میخوام
لیام با عجله گوشیش رو از توی جیبش در اورد ، اون درحال زنگ خوردن بود . اسم زین روی اون درحال خاموش و روشن شدن بود . اون باید جواب میداد چون زین حتما نگران می شد
_لیام شماها کجایین ؟؟
_اممم ماشین مشکل داشت ما اومدیم درستش کنی
_ولی رایان سه روز پیش تعمیرگاه بود
رایان از پشت تلفن به لیام لب میزد ، لیام با تکون دادن سرش به رایان فهموند که متوجه شده
_ام خب بدنش خش افتاده بود
_هی زود بیاین من اسپاگتی درست کردم
رایان وقتی لاو ترکوندن لیام پشت تلفن رو میدید میخواست بالا بیاره ، اون ها مثل زوج های سریال های آمریکایی هستن
اون امیدواره که این باعث نشه هیچوقت خسته بشن_منم عاشقتم عزیزم خدافظ
اون ها با رضایت از جواهر فروشی بیرون اومدن ، لیام نمی تونست صبرکنه تا حلقه رو توی انگشت های زین بکنه
ولی هنوز مطمئن نبود ، شاید اون بتونه حلقه رو لای رشته های بلند اسپاگتی قایم کنه
البته اون نمی خواد صحنه ی پریدن حلقه توی گلوی زین رو ببینه ، شاید هم اون مجبور شد حلقه رو قورت بده
لیام ابر های افکارشو پاک کرد و به بیرون پنجره خیره شد_نظرت چیه من بهش بگم ؟؟
_به ارمان هام گند نزن دیه میخوام رومانتیک انجام بدم
رایان پوزخند زد و باعث شد تا یه مشت از لیام بخوره توی بازوش ، اونها به عنوان دوست خیلی صمیمی و برادرانه باهم رفتار میکنن
آویزون بودن زین توی بقل لیام ، باعث میشد که رایان بخواد خودشو با دیوار یکی کنه
اون سکس اونا ، بوسه ی وحشیانه و لاور ترکوندن اونا هارو از نزدیک ترین فاصله ی ممکن دیده بود
YOU ARE READING
DEAR STRANGER[ ZIAM-AU ]
Fanfiction[COMPLETED] #1 at #ziammayne "همه چیز تو یک لحظه متوقف شد ، لحظه ای که اون باید تصمیم میگرفت فراموشش کنه یا نه " "غریبه های عزیز فراموش نشدنی HIGHEST RANK : #1 in #ziammayne 30June2017 - - - - - - [COMPLETED] [ZIAM AU] [COVER BY -Hxllia]