#yixing
سرمو از لای در بردم تو و پرسیدم :((لوهان،میشه بیام تو؟))
با صدای اوهومی اجازه داد تا وارد اتاقش بشم.
:((هوووم لوهان راستش من ممکنه چند روز خونه نباشم،برات که مشکلی ایجاد نمیکنه؟))
لوهان نگاهشو از دیوار گرفت و بهم خیره شد،بعد از چند لحظه تماس چشمی گفت
:((میخوام بخوابم))
و تو تختش دراز کشید و پتو رو تا روی صورتش بالا برد.
:((لطفا با سهون درگیر نشو و اگه مشکلی پیش اومد حتما بهم زنگ بزن.باشه؟))
ولی در ادامه هیچ جوابی دریافت نکردم...
*****
با صدایی که اسممو میگفت به خودم اومدم.
:((چیزی گفتی؟))
:((احساس امنیت نمیکنم))
:((چرا؟!))
:((چون حواستون یه جای دیگس.اگه فکرتون خیلی مشغوله من میتونم برونم))
:((فکر خوبیه))
شب چندان خوب نخوابیده بودم و حق با اون بود ،نباید تو این شرایط رانندگی میکردم.
جاهامونو عوض کردیم.
سرمو به شیشه ی سرد تکیه دادم و مسیرو تماشا کردم.
این سفر باید خیلی چیزارو تغییر بده...
باید...
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫
:((نمیدونی که چقدر دلم برات تنگ شده بود ،نباید منو به این راحتی فراموش میکردی .ازت دلخورم))
:((خفه شو کسی فراموشت نکرده)) آروم رو کمرش زدم و دوباره بغلش کردم.
:((اوه شرمنده. ییشیگ برو کنار ببینم... شما باید جونمیون باشید،خوشبختم ،من هِنری دوست این بی معرفتم.))
جونمیون آروم دست دراز شده ی هنری رو گرفت و ابراز خوشحالی کرد،البته کاملا مصنوعی!
هنری دستشو دور گردن جونمیون انداخت و به داخل خونه هدایتش کرد.
:((توام اونجوری نگاهمون نکن کیفاتونو بیار داخل))
:((یاااا))
صدای خنده ی بلندش از داخل خونه به گوشم رسید.آه این پسر...دلم برای دیوونه بازیاش تنگ شده بود.
کیفامونو برداشتم و وارد خونه ی آشنا شدم .طبق عادت جونمیونو توی خونه میگردوند و مثل همیشه داشت وِر میزد.
وارد اتاق قدیمیم شدم و یه نفس عمیق کشیدم.اون هنوزم اینجارو تمیز نگه میداره،از این بابت ممنونشم.نزدیک شدم و رو پیانوی کوچیکم دست کشیدم.
YOU ARE READING
GLAMOR
Fanfictionنام: طلسم زوج: هونهان، سولی ژانر: رمنس، درام، تخیلی تعداد قسمت: ۳۵ وضعیت: تکمیل شده✅ ᯽᯽᯽ خلاصه: پدر سهون تصمیم به ازدواج مجدد میگیره و همسر جدیدش دو پسر هم سن و سال سهون داره . سهون خوشحال از این تصمیم پدرش فکر میکنه آرزوی خانوادهی خوشبخت و پر جمیع...