والس

903 164 7
                                    


#yixing

:((اگه باختین باید کل ظرفارو تو رودخونه بشورین.))

هنری در حالی که تهدیدمون میکرد پشت پیانو نشست و یه نگاه شیطانی بهمون انداخت.

منو جونمیون روی یه قالیچه ی دایره شکل کوچیک کنار هم وایستاده بودیم.

البته باید بگم به هم چسبیده بودیم چون قالیچه واقعا کوچیک بود!

و طبق قوانین هنری نباید پاهامون از اون قالیچه بیرون میرفت .

آه بخاطر خدا قصدت چیه هنری ؟! وقتی وایستادن معمولی رو این مساحت کوچیک به حد کافی سخته دیگه رقصیدن چه صیغه ایه؟؟!!

جون:((ییشینگ))

:((هوم؟!))

:((آهنگ شروع شده حرکت کن))*4*

:((اوه حق با توئه))

دستم چپمو سریع دور کمرش حلقه کردم و با دست راستم دست چپشو گرفتم و آروم آروم شروع به تکون خوردن و مثلا رقصیدن روی اون تیکه مکان محدود کردیم .

به خاطر اینکه از شرایط مزخرفی که هنری برامون ساخته عصبانی نشم سعی کردم توجهمو روی جونمیون جمع کنم.

:((حالت بهتره؟))

جون:((آره الان خیلی بهترم ،فکر کنم موقعی که قصد نوشیدن دارم نباید غذای سنگین بخورم.))

:((منم سرم گیج میره یه جورایی))

:((حواستو پرت کن .به یه چیز دیگه فکر کن که یادت بره))

:((مثلا چیکار کنم؟))

:((بیا در مورد برناممون حرف بزنیم.))

:((طبق قراری که گذاشتیم وقتی فردا برگردیم سئول که هیچ.ولی از فرداش سه روز دیگه هم باید رو قطعه های انتخابیت تمرین کنیم.بعد از اون چهار روز آخرت آزادی ،تا روز مسابقه.))

:((اون چهار روزو باید چیکار کنم؟))

:((هر کاری که دوست داری...))

:((تو چیکار میکنی؟))

:((میرم دانشکده تدریسمو انجام میدم و استراحت میکنم.))

:((چهار روز نمیخوای منو ببینی نه؟از دستم خلاص میشی اون چهار روزو.))

:((وایسا ببینم))

:((هان؟!))

:((الان اینایی که گفتی یجور اعتراضه دیگه نه؟؟))

:((نه،اصلا))

:((جونا~))

:((باشه میگم.آره اعتراضه..از برنامت خوشم نیومد.))

GLAMORWhere stories live. Discover now