Part6

268 35 0
                                    

•Jimin
وی رفت و من موندم با کوک
+ وی؟ کوکی؟ دو دقیقه است همدیگه رو دیدین لعنتیا
کوک: اوه اون رو از کجا میشناختی؟
+ کوک کجایی؟ این همون منحرفه است که راننده شخصیشم
کوک: منحرف چیه بی ادب! اون مثله روباه می مونه*_*
+ چشات چرا قلب شده؟
کوک: حیوون مورد علاقه امه
+ وی؟!!!
کوک: نه دیوونه روباه رو‌ میگم
+ یه کاری نکن بری تو لیست وان نایتاش
کوک: ببینم نکنه ازش خوشت میاد!!!
+ چی؟ نه دیوونه نگرانتم
کوک: نگران نباش من نمیرم تو لیستش
رفت سمت پاپی و بغلش کرد و بردش اتاق معاینه
انگار نه انگار یه دقیقه قبل اومدن وی داشت اشک میریخت
الان نیشش داره هی خودنمایی میکنه
احساس کردم وی میتونه جادو کنه
درست مثله یه افسونگر
یه جوری افسونش کرد که خرگوشه رو یادش رفت
ولی اون انقدر که فکر میکردم هم آدم بدی نیستش
کسی که بخاطر یه گنجشک پا میشه بیاد درمانگاه و پول خرج میکنه^_^
چی؟
وای این پسره منم افسون کرده
+ کوک ، پاپی حالش خوبه؟ چرا انقدر لفتش میدی؟
کوک: اوهوم مشکلی نداره میتونی ببریش
+ تو انگاری حالت خوبه، من میرم خونه
کوک: میگم جیمین!؟
+ چیه؟
کوک: الان که تازه ساعت شش عصره بیا شام یه چی می‌ پزم با هم بخوریم
+ نه عزیزم من خسته ام ، روزه تعطیلم سر کار جدید بودم
کوک: حیف شد که
و لباشو داد جلو
+ ولی فردا بعد کلاسام بیا بریم بار
کوک: نچ من بار نمیتونم بیام تولده دوستمه
+ باشه ناهار رو بیا با هم بخوریم
کوک: اوکی ، میتونی از دلم دربیاری با حساب کردن ناهار فردا
و چشمک زد
+ باشه بانی کوچولو ، فردا میبینمت
پاپی رو بغل کردم و از جانگ کوک خدافظی کردم و از مطب اومدم بیرون
سوار ماشین فوق العاده ی وی شدم
رفتم خونه
شانس آوردم جای پارک پیدا کردم وگرنه ماشین به تاراج می رفت
روزه پر مشغله ای داشتم پس خودم رو پرت کردم تو تخت خواب و سریع به خواب رفتم
{روز بعد...}
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم
آلارم رو قطع کردم و به اطراف نگاه کردم
مطمئنم خواب وی رو دیدم ولی مهم نیست بلند شدم تا حاضر شم واسه رفتن به موسسه
رسمی ترین لباسم رو پوشیدم و موهامو دادم بالا که با سمجی برگشت سر جاش
پوفی کشیدم و از در رفتم بیرون
دو دل بودم که ماشین رو ببرم یا نه که
وجدانم پاشد و زد روشونم
• ببین اگه ماشین به این گرونی ببری ؛اونا فکر نمیکنن داشتی دروغ میگفتی تا بهت کار بدن میزنن اخراجت میکنن، از من گفتن بود
+ راس میگی با اتوبوس میرم
رفتم ایستگاه اتوبوس و بعد از چند دقیقه اتوبوس اومد
اووووف به موقع رسیدم
سریع رفتم تا تایم و زمان کلاسام رو بگیرم و مستقیم رفتم سر کلاس
شماره507
خوب عددش که خوبه لبخندم رو حفظ کردم و رفتم تو
شاگردا دور تا دور کلاس نشسته بودن و منتظر من بودن
یکیشون گفت
~ چقدر دیر کردی برو سریع بشین تا استاد نیومده
بهش لبخند زدم
+ ممنون ولی من خود استادم ، پارک جیمین هستم
& مطمئنی اشتباه نیومدی؟
+ مگه شما قرار نیست آلمانی یاد بگیرین؟
~ آره
+ خوب پس درست اومدم
• چه استاد کیوتی گیرمون اومده
& چقدر کوچولو و بغل کردنیه
خندم گرفت
+ برای اینکه باورتون بشه ، چطوره درس رو شروع کنیم نظرتون چیه؟
و از همون لحظه شروع کردم به درس دادن
شخصا از اینکه تو دوران دانشگاه به پیشنهاد دوستام یه زبان دیگه یاد گرفتم خیلی راضی ام
وگرنه باید از تو جوب پول درمیاوردم
کلاس که تموم شد
رفتم سمت دفتر مدیریت ، همه معلما اون جا بودن و همینطور جونگین
منو که دید پرید بغلم
جونگین: چیم چیم جونم دلم برات تنگ شده بود
+ منم همینطور
جونگین: بیا امشب به مناسبت ورودت به جمعمون جشن بگیریم نظرت چیه؟
+ مشکلی ندارم
بقیه هم با ذوق نگامون میکردن
جونگین: تو کلاسات تموم شده؟ ساعت ده شب بیا به باری که آدرسشو میدم بهت
+ باشه بفرست برام من دیگه باید برم قرار ناهار دارم
ازشون خدافظی کردم و رفتم دنبال جانگ کوک واسه ناهار اولین شغل رسمی ام
•taehyung
جین: ته !!! تهههههههههههههههه!!!!!
وای باز شروع شد
- هیووو‌‌‌‌ووووووووونگ باز چی میخوای؟
جین: خجالت بکش بی ادب واست کیک پختم
- باور کن از وقتی اومدی هفت کیلو اضافه وزن پیدا کردم
چشامو براش مظلوم کردم
جین: خوب شتر اگه بخوای اون سه تا گردن کلفت رو راهی بیمارستان کنی باید قوی باشی یا نه ؟!
- من چرا گفتم بهت که بیای اینجا؟
جین: چون جیمین رو ببینم ، بابام رو پیدا کنم ، بهت کمک کنم تو کارات ، برات غذا بپزم
- چرا فقط یکیش رو به نحو احسن انجام میدی و بقیه رو انداختی گردن من؟
جین: چون تو دوست نداری تو کارت دخالت کنم
- بیا دو دقیقه بشین اینجا ببین چی پیدا کردم
با یه سینی با کیک و هات چاکلت اومد بغلم رو مبل نشست
- هیونگ من دیگه نمیتونم بخورم ، از صبح چهار تا لیوان هات چاکلت خوردم بسته جان جیمین ولم کن
جین: واسه چی جون اونو قسم میدی بی شعور
- من اگه از این ماموریت سالم بیرون بیام قطعا از دست تو خودکشی میکنم
جین: خدا نکنه
- امشب یه برنامه دارم با یه دختره
جین: کی هست حالا؟
- منشی شخصی وزیر گو
جین: خوب ؟؟؟؟
- هیچی میخوام مخشو بزنم تا اطلاعات بگیرم
جین: اوکی موفق باشی، تا اینا رو بخوری منم میرم لباساتو آماده میکنم فقط کجا میخوای بری؟
- یه بار وسط شهر
جین: اوکی رفتم
ناچارا کیک رو خوردم چون اگه برگرده ببینه نخوردم مثله مادرایی که بچه شون رو میخوان بفرستن مدرسه برام میذاره تو جیبم
تمام اسناد رو دوباره و سه باره خوندم یکم از دختره حرف بکشم میتونم با یه نقشه درست حسابی گو ایل وو رو بکشم
یه ربع بعد جین اومد
لباسام رو داد دستم
- چه اسپرت
جین: منم بیام؟
- اوهوم ،فقط ماسک یادت نره دور هم وایسا ؛ ولی در دسترس باش
جین: چشم من پایین میمونم تو برو بالا تو اتاقا با دختره هر کاری دلت خواست بکن
- آفرین من میرم که بکنمش تو هم اون پشت میتونی پورن زنده ببینی
جین: قصدم این بود که کلا نیام تو بار ؛تا وقتی که تو زنگ بزنی بهم میام تو بار
- خیلی خوب درک میکنی هیونگ دوست داشتنی
جین: از جلوچشمام گمشو
خندم گرفته بود از قیافه حرص خورده اش
- هیونگ خیلی کیوت میشی وقتی خجالت میکشی و گوشات قرمز میشه
جین: گمشو کیم ته هیونگ تا نکشتمت
بلند شدم رفتم تو اتاق تا لباسام رو عوض کنم
یه شلوار لی مشکی چسبون با یه پیرهن مردونه یه دکمه ای و یه کاپشن چرم سفید
تریپ منلی ای بود موهامو هم ریختم جلو چشمام و خودم رو تو آیینه دیدم
-yeah men , I'm sexy and I know it
جین: مگر اینکه خودت بگی
- ناراحتی اداتو درآوردم؟!
جین: من از این مسخره بازیا در نمیارم
- اوه اونی که صبح که از خواب پامیشه فقط نیم ساعت جلو آیینه قربون صدقه خودش میره منم حتما
جین: تو صبح‌ ها منو زیر نظر میگیری؟
- تو صدات بلنده هیونگ
جین: حیف ، حیف که الان باید بریم بیرون وگرنه یه جوری میزدت تا سه روز پا نشی
- لطف داری هیونگ
بهم چشم غره رفت و از در بیرون رفت
منم با خنده دنبالش رفتم
اول خواستم به جیمین زنگ بزنم بیاد دنبالمون ولی منصرف شدم و با یه اسپورتج رفتیم به اون بار

The hunter •|• vimin version •|•completWhere stories live. Discover now