.
..
If you heard nobody loves you in the world, be sure that I'm dead.
.
.
.
الیوت کامیون رو متوقف کرد:همینجا بمون لویی , منو استف با رابطمون حرف میزنیم
:اگه ایست بازرسی متوجه پولا بشه چی?
:پس رابط برای چمونه ?
:من فقط زیادی استرس دارم
الیوت دست لویی رو فشار داد
:من الان برمیگردم
لویی سرشو تکون داد , خم شد و سرجای اولش نشست از شیشه ی ماشین دید که استفن و الیوت از جاده بیرون رفتن و کنار یه کانتر با یه مرد سبزه و تپل مشغول حرف زدنن و هرازگاهی اطراف رو نگاه میکنن , بعد چند دقیقه بحث و گفتگو هردو برگشتن
استفن کامیونشو جلو تر از الیوت به راه انداخت
:چی شد? چی گفت ?
:دویست و پنجاه تا خواست , کامیونا بدون بازرسی از مرز رد میشن
:هوووو , داشتم سکته میکردم , توی مکزیک بلیت میگیری?
:بلیت ?
:دیمن بهت نگفت ? .... دیگه زیادی جانب احتیاط و رعایت کرده , من میرم اروپا
:اوه .... من نمیدونستم , فکر کردم نهایتا بری کلمبیا , من میرم فرانسه میتونی با من بیای
:اووم , راستش من برنامه اشو از قبل ریختم
:باشه , نباید دخالت میکردم
لویی هیچی نگفت , به جاده نگاه کرد نمیخواست این بحث ادامه پیدا کنه
....................
دیمن دست زین رو گرفت
:عفونت نکرده ?دکتر دستکش هاشو دراورد و ماسکشو از صورتش باز کرد
:حالش خوبه , بهتره یکم استراحت کنه , گلوله از بدنش عبور کرده ,اگه داخل بازوش میموند خیلی خطرناک میشد
:باید دیشب اون آشغال و میکشتم نباید میذاشتم در بره
زین با دست سالمش بازوی دیمن رو گرفت
:من حالم خوبه میشه انقد عصبی نباشی ?
دیمن دست زین رو فشار داد
دکتر وسایلش رو جمع کرد
:اونا الاناس که بهوش بیان اقای سالواتوره , و اینکه .... به اسپانیا خوش اومدین
دیمن لبخندی زد و دکتر رو به بیرون راهنمایی کرد
وقتی برگشت دید هری و نایل کنار زین ایستادن
هری:قرار نبود اون احمق اصلا شلیک کنه , متاسفم
زین :حالتون خوبه?
:یکم سرگیجه داریم
نایل نگاهی به دست زین انداخت
:همچین شلیک جالبی هم نبوده , نمیدونم چرا اون بی عرضه رو استخدام کرده
YOU ARE READING
Revenge
Fanfiction❌Complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : معمایی لویی ویلیام تاملینسون , شما به دلیل معاونت در سرقت , قتل , تخریب اموال عمومی, رعب و وحشت , محکوم به چهل سال زندان هستید , و به دلیل همکاری , ضبط اموال , حکم به ۳۰ سال تقلیل می یابد ,ختم جلسه .