CHAPTER 11

2.3K 437 537
                                    

.
.
.
.

“Forever” is a long time.But I will spend it with you.

.
.
.
.

لویی گوشیش رو چک کرد , سمت ماشین الیوت رفت

:شماره ی دوستاتو داری?

لویی کمی فکر کرد
:بنظرت گوشی خوبی خریدم ? اولین باره از این لمسیا استفاده میکنم

:اره گوشی خوبیه , پس شماره ی کسی رو نداری!

:چرا , توی دفترچه ام هست

:میخوای بهت کمک کنم واردشون کنی ?

:نه تو به اندازه ی کافی تو درد سر افتادی

الیوت سرشو تکون داد و سوار ماشین شد , و وقتی لویی هم سوار شد براهش ادامه داد

الیوت به ساعتش نگاه کرد
:فکر کنم جتی که پولهاتو برده  نیم ساعت دیگه توی نروژ فرود بیاد ,کسی رو تو نروژ دارین ?

:همه چی برنامه ریزی شده , فقط میخوام زودتر بهشون زنگ بزنم تا بدونم حالشون چطوره

:از دیمن شنیدم زین تیر خورده

لویی با ترس و شوک به الیوت خیره شد
:حالش خوبه?

:اره , به بازوش خورده , با دوست پسرش دارن میرن نروژ , نروژ چه خبره ?

:میخوایم یه مدت اونجا باشیم

:تو هم میری اونجا ?

:اره , اوووم ... کس دیگه ای اسیب ندیده ?

:نه همه سالمن

:هوووف... دیمن چیکار میکنه?

:میاد فرانسه پیش من , سهم زین رو هم با جت شما فرستادیم نروژ

:تو خیلی مهربونی ,عجیبه که توی یه گنگ باشی

:همه چی تو دنیا عجیبه لویی , اینکه تو توی نروژ منتظر کی هستی?

:فکر کنم الان دیگه بشه گفت , .... من منتظر دیابو هستم

:چیییی!

:دیمن از همه چی خبر داره , وقتی دیدیش برات تعریف میکنه , میشه منو اینجا پیاده کنی?

الیوت کمی مکث کرد , ماشین رو متوقف کرد , لویی که از ماشین پیاده شد خم شد و از شیشه ی نیمه باز ماشین به الیوت نگاه کرد

:ممنونم بابت همه چیز , از استف هم تشکر کن , هر چند ما قبلا خداحافظی کردیم

:اوه ,اره داری میری , عام ... موفق باشی لویی , شماره ی منو داری , میتونی هر وقت که چیزی نیاز داشتی بهم بگی

:البته من همیشه روت حساب میکنم

لویی از ماشین فاصله گرفت و برای الیوت دست تکون داد

..................

وکیل دست و پاشو گم کرده بود و ورقه هارو یکی یکی چک میکرد

RevengeWhere stories live. Discover now