.
.
.
.“Forever” is a long time.But I will spend it with you.
.
.
.
.لویی گوشیش رو چک کرد , سمت ماشین الیوت رفت
:شماره ی دوستاتو داری?
لویی کمی فکر کرد
:بنظرت گوشی خوبی خریدم ? اولین باره از این لمسیا استفاده میکنم:اره گوشی خوبیه , پس شماره ی کسی رو نداری!
:چرا , توی دفترچه ام هست
:میخوای بهت کمک کنم واردشون کنی ?
:نه تو به اندازه ی کافی تو درد سر افتادی
الیوت سرشو تکون داد و سوار ماشین شد , و وقتی لویی هم سوار شد براهش ادامه داد
الیوت به ساعتش نگاه کرد
:فکر کنم جتی که پولهاتو برده نیم ساعت دیگه توی نروژ فرود بیاد ,کسی رو تو نروژ دارین ?:همه چی برنامه ریزی شده , فقط میخوام زودتر بهشون زنگ بزنم تا بدونم حالشون چطوره
:از دیمن شنیدم زین تیر خورده
لویی با ترس و شوک به الیوت خیره شد
:حالش خوبه?:اره , به بازوش خورده , با دوست پسرش دارن میرن نروژ , نروژ چه خبره ?
:میخوایم یه مدت اونجا باشیم
:تو هم میری اونجا ?
:اره , اوووم ... کس دیگه ای اسیب ندیده ?
:نه همه سالمن
:هوووف... دیمن چیکار میکنه?
:میاد فرانسه پیش من , سهم زین رو هم با جت شما فرستادیم نروژ
:تو خیلی مهربونی ,عجیبه که توی یه گنگ باشی
:همه چی تو دنیا عجیبه لویی , اینکه تو توی نروژ منتظر کی هستی?
:فکر کنم الان دیگه بشه گفت , .... من منتظر دیابو هستم
:چیییی!
:دیمن از همه چی خبر داره , وقتی دیدیش برات تعریف میکنه , میشه منو اینجا پیاده کنی?
الیوت کمی مکث کرد , ماشین رو متوقف کرد , لویی که از ماشین پیاده شد خم شد و از شیشه ی نیمه باز ماشین به الیوت نگاه کرد
:ممنونم بابت همه چیز , از استف هم تشکر کن , هر چند ما قبلا خداحافظی کردیم
:اوه ,اره داری میری , عام ... موفق باشی لویی , شماره ی منو داری , میتونی هر وقت که چیزی نیاز داشتی بهم بگی
:البته من همیشه روت حساب میکنم
لویی از ماشین فاصله گرفت و برای الیوت دست تکون داد
..................
وکیل دست و پاشو گم کرده بود و ورقه هارو یکی یکی چک میکرد
YOU ARE READING
Revenge
Fanfiction❌Complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : معمایی لویی ویلیام تاملینسون , شما به دلیل معاونت در سرقت , قتل , تخریب اموال عمومی, رعب و وحشت , محکوم به چهل سال زندان هستید , و به دلیل همکاری , ضبط اموال , حکم به ۳۰ سال تقلیل می یابد ,ختم جلسه .