.
.
.Appreciate what you have before it turns into what you had.
قدر چيزهايى كه دارى رو بدون قبل ازینکه تبدیل
بشن به چیز هایی که داشتی.
.
.هری اسلحه اشو تمیز کرد , اونو داخل کیف مخصوصش گذاشت و داد دست لیام
:کد ها کامل کار کردن حتی یه بار هم متوقف نشدن
:بنظرت لویی دزموند رو میشناسه?
لیام که کیف رو داخل کمد گذاشت و قفل کرد ,با تعجب سمت هری برگشت
:چرا اینو میگی?
:کسی که لویی رو بهم معرفی کرد دزموند بود
:این وسط یه خبرایی هست هری بهتره حواست به دزموند باشه ,مطمئنم از انتخاب لویی یه هدفی داشته
هری از جاش بلند شد
:باید با نایل حرف بزنم , اطلاعات کامل ازش میخام ,هرچی که دزموند و به تاملینسون ربط بده , برو خونه لیام , ساعت اداری الان تموم میشه:تو اتاقش نیست
:چی?
:اگه داری میری پیش نایل تو اتاقش نیست ,پیش لوییه
:ما یه ماه دیگه محموله ی کوکائین داریم بعد این پسره داره اونجا چه غلطی میکنه , ... یک هفتس مدام تو دل همدیگه ان , دیگه کافیه
هری بسرعت سمت در رفت ,لیام که میدونست اوضاع خوب پیش نمیره چشماشو چرخوند و آهی کشید ,دوید دنبال هری و اونو گرفت
:هی هی دیابو ... یه یه لحظه صبر کن فقط یه لحظه
هری دستای لیام رو از خودش جدا کرد
:بگو:دلیلت برای این که نایل نباید نزدیک لویی باشه چیه?
:من نگفتم نزدیکش نباشه
:ولی داری با رفتارت همینو میگی , اونا خیلی با هم خوبن دیابو , تو چند شب با لویی بودی , مگه همیشه همین نبوده ? البته فقط یه شب
:چی داری میگی لیام ... من , لویی حق نداره با نایل کل روزو وقت بگذرونه , بخاطر اینکه من به برنامه هاش نیاز دارم نه واسه اینکه با نایله ناراحت باشم
:خیلی خب ,پس بیا بریم خونه
هری نگاهی به در اتاق لویی کرد بعد چند لحظه تصمیم گرفت با لیام برگرده که نایل و لویی با هم از اتاق بیرون اومدن
YOU ARE READING
Revenge
Fanfiction❌Complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : معمایی لویی ویلیام تاملینسون , شما به دلیل معاونت در سرقت , قتل , تخریب اموال عمومی, رعب و وحشت , محکوم به چهل سال زندان هستید , و به دلیل همکاری , ضبط اموال , حکم به ۳۰ سال تقلیل می یابد ,ختم جلسه .