CHAPTER 19

2.1K 383 350
                                    

My favorite place is inside your hug.

مکان مورد علاقه من آغوش توست.
.
.
.
.
.
.

یک ماه بعد

لویی پرونده ی کارهاشو روی میزش گذاشت و نقشه های جدید رو داخل پوشه چید , به ساعتش نگاه کرد

کیفشو برداشت نگاهی به روی میز کرد تا چیزی جا نذاره
از اتاقش بیرون اومد و سمت اتاق کار هری رفت , در زد و کمی منتظر موند تا اینکه صدای هری رو شنید

در رو باز کرد ,وارد اتاق شد ,هری سرش پایین بود گوشی رو کنار سرش گرفته بود , داشت پایین یه برگه چیزایی رو مینوشت

:خب.... خب .... اره نوشتم , به زین چیزی رو یاد اوری کن ...خودت میدونی ,....فعلا

تلفن رو قطع کرد و نگاه مختصری به نوشته هاش انداخت
وقتی یه پوشه رو روی میزش دید سرشو بالا گرفت

:اوه ...لویی تو کی اومدی !

:حواستون نبود ,...نقشه هاش کامله , دو تا از ورودی هارو براتون ایمیل کردم , با توجه به اینکه کار فردارو هم براتون تموم کردم فردا شرکت نمیام , لطفا فردا ایمیل هم ندین چون من میخوام وقتمو کامل برای خودم داشت باشم , وقتتون بخیر

کیفشو برداشت و چرخید سمت در که بره بیرون

:لویی?

:بله اقای استایلز?

هری دستشو توی موهاش برد
:کی بهت مرخصی داده?

:توی برگه ی استخدامیم نوشته شده که میتونم داشته باشمش

:تو از من ناراحتی?

:ناراحتی برای کساییه که ادم بهشون اهمیت میده , و نه ,من از شما ناراحت نیستم

اگه هری یه دروغگوی خوب هم میبود اما نمیتونست خودشو گول بزنه , اون حس کرد چیزی توی قلبش شکست

:اگه قرار بود با هرکسی که میخوابم سریع اعلام رابطه کنم الان دوهزارتا دوست پسر و دوست دختر داشتم لویی

:تبریک میگم , حالا میشه من برم?

:لویی لطفا بس کن , ... ما میتونیم همینجوریشم با هم باشیم

:ممنونم بابت پیشنهادتون مبنی بر اینکه یه بِچ ساعتی میخواید , نه ممنون

دستگیره ی در رو باز کرد

:لویی ...

لویی دستشو بالا اورد
:لطفا ...لطفا بذار تصویر خوبی که ازت داشتم سر جاش بمونه , من یه فاک بادی نیستم هری

دعا کرد که هری چیزی از بغض توی صداش نفهمیده باشه

از اتاق خارج شد , توی راهرو تند تند حرکت کرد تا به اسانسور برسه , دستشو روی صورتش کشید ,دکمه پارکینگ رو زد

RevengeDove le storie prendono vita. Scoprilo ora