CHAPTER 7

2.4K 466 309
                                    

Let your hustle whisper and your success roar.

بگذار سختی ات نجوا کند و موفقیتت غرش
.
.
.
.
هری سویچ و برای نایل پرت کرد

:هر وقت بهوش اومد بهم خبر بدید

دزموند کلافه سمت در رفت اما سریع چرخید سمت هری و دستشو تکون داد

:با این کارات داری همه چیو خراب میکنی , تا کی باید منتظرش بمونیم , لعنتی

هری چیزی نگفت , دزموند سمت ماشینش رفت و سوار شد
هری به لیام زنگ زد

:دیدی گفتم مهمونی رو کنسل میکنه , این عوضی نمیخواد اینجا رو به من بده , نقشه رو اجرا کن من نایل داریم میریم بیرون

هری سوار شد با سر به نایل اشاره کرد و نایل براه افتاد

...............

دزموند از ماشین پیاده شد

:دفترچه ی لویی رو خوندم , همه اش در مورد شکست عشقیه , توی اتاق هری هم میکروفن ها جمع کردیم , تمام صدای ضبط شدشون رو براتون فرستادم , گوش کردین ?

دزموند وارد خونه شد و دستشو بالا برد
:اره شنیدم , اینکه مراسم معارفه اشو کنسل کردم بخاطر شکم نیست , شکم از بین رفت وقتی لویی رو ... فرانک تو میدونی هری چقد عاشق لویی بود , به چی شک کنم , من فقط اون پول لعنتیو میخوام

:شایعات خیلی سریع پخش شدن , این براتون خوب نیست , نمیتونیم نفوذی رو پیدا کنیم

دزموند بلاخره به اتاق خوابش رسید

:هری از امارت بیرون رفت , حواستون به پسره باشه , به مایکل بگو بره بهش سر بزنه

:اون که بیهوشه قربان , هری دستور داد حتی برای غذا دادن هم نرن پیشش انگار نایل گفته بهتره بهش نور نرسه تا بتونن بیشتر بترسوننش , این زیاده رویه !

:برام مهم نیست , این حرص هری برای جایگاه من رو درک میکنم , اون منو سربلند میکنه

فرانک سرشو تکون داد

:برو و بکارها برس , من رو برای دو ساعت آینده بیدار نکن

دزمورد درو بست و فرانک دنبال کارش رفت

....................

:لویی ,لویی.... بیدار شو لویی

پلکاشو بهم فشار داد و با ناله نفسشو بیرون کرد , حس سردرد شدید بهش هجوم اورد محکم دستاشو روی شقیقه هاش کوبید و داد زد

:سرممم, سرم درد میکنه ....

:بن , برو یه چیزی براش بیار

لویی به اطرافش نگاه کرد , مطمئن بود اینجا هیچ شباهتی به اتاق های امارت استایلز نداشت

:دیمن ?.... من ..تو ...چه خبره?

طبق نقشه تورو از اون آشغالا دزدیدیم , متاسفم یکم دیر شد , کارهای استیفن یکم طول کشید , بد هم نشد ,یکم بدنت ورزیده شده انگار

RevengeWhere stories live. Discover now