داستان از دید فرانکی
پیراهن نخی که رنگش آبی روشن بود تنم کردم.موهامو دم اسبی کردم.
اسپری ابی برداشتم و یکم پایین موهامو آبی کردم.
الرستار های ابی روشنمو پوشیدم. چندتا از دستبند هام که بافت بود و مهره ای بود دستم کردم.
"جیزیسسس....فرانکی؟"مامان با تعجب منو از اینه نگاه کرد وگفت.
"تروخدا به تیپم گیر نده مام!"
"کی بزرگ شدی که الان هنرمند گمنامی؟"مامان اومد پشت سرم و از پشت بغلم کرد وگفت.
"اوه مامان!اشکمو در نیار وگرنه خط چشمم تر میخوره توش!"برگشتم و بغلش کردم کامل وگفتم.
مامان خندید واز بغلم اومد بیرون وبه پیراهن رسمی شیکش که زرشکی بود نگاه کردم"مثل الماس میدرخشی سرورم!کسی باورش نمیشه که من دخترت باشم! فک میکنن خواهر بزرگمی!""این زبونت...دختره ورپریده!"مامان خندید وزد تو بازوم گفت.
باهم به سمت در خروجی راه افتادیم.زین با رز اومده بود دنبالمون.
زین واقعنسلیقه خوبی داره،چینش تابلوها تو گالری فوق العاده بود. حتی یسری از کارهای رز هم اونجا بود.
در حالیکه داشتم بهکارهای رز نگاه میکردم،یکی دستشو جلوچشمم گذاشت.
"کام ان هریت! "دستمورو دستاش گذاشتم وگفتم.
"برای رفیق هنرمندم"هریت خندید و امد جلوم و یک دسته پراز رز سرخ رنگ داد دستمو گفت.
"عزیزم...."
محکم در اغوشش گرفتم"اون دوست پسر شیکموت کو؟؟"
"جلو در زین دید وایستادن به حرف زدن..."
"ولی هنوز ازت ناراحتم...."
رومو ازش برگردوندم،هریت اومد جلوم"هعی
...فرانکی...باور کن یهو شدی...نایل خیلی ...میدونی...کیوت و مهربونه...من نمیدونستم ازم خوشش میاد...لیام بهم گفت بعد ی قرار شام برامون ردیف کرد...میدونی یهویی شد..."هریت با ذوقی مرگی از اون پسر ایرلندی تعریف کرد."سکس داشتین تو قرار اول؟"
"وااات؟؟؟نه....جیزیس فرانکی چقدر پرو شدی!فقط دم خونمون بوسم کرد!"یهو هریت چشاش گرد شد وگفت.
"شانس اوردی داداشات ازدواج کردن رفتن وگرنه نایل کتک رو خورده بود!"
خوب داداشای. هریت....اونا ده سال و دوازده سال هرکدوم ازما بزرگتر بودن وروی هریت خیلی حساس بودن.یادمه دبیرستانی بودیم ،یکی از پسرای خر خونکلاس صبح رفته بود دم خونه هریت جزوه بگیرهی فس کتک مشت خورد بود!
"زبونت لال...فرانکی!"هریت خندید وگفت.
بعد برگشت و نایل رو با ذوق نگاه کرد.نایل تو کت و شلوار اسپورت کاملا جذاب شده بود به سمت ما امد.
![](https://img.wattpad.com/cover/184300233-288-k196146.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
keeping your head up[L.T]
Fantasiaتو فقط چشمات باز کن...من بهت قول میدم تو دنیایی که داری باهم غرق میشیم تو فقط چشمات باز کن...من ترو باخودم به دهه ۶۰میبرم تا اهنگ بیتلز گوش کنیم و مث دیونه ها برقصیم چشم هات باز کن قرار تمام سالهای راک رو باهم مرور کنیم...