اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید.
نویسنده :
✯✯✯
اداره پلیس شهر سیلور لیک توی فصل سرما موارد زیادی برای دنبال کردن نداشت. زیاد پیش نمیومد توی این شهر کوچیک اتفاق خاصی پیش بیاد و حالا کارگاه معروف برای چندماهی و برای استراحت اونجا بود. اون شهر جایی بود که اون بعد از تموم کردن آخرین پروندش که تقریبا دو سال طول کشیده بود،بهش پناه برده بود.
واقعا خستگی ای که پرونده آخر بهش داده بود باعث شده بود که افسردگی شدید بگیره و پزشکش بهش پیشنهاد کرده بود که به یه شهر آفتابی بره و یه مدت از کارش دور بشه. اون به توصیه زن روانشناس گوش کرده بود؛از کارش کمی دور شده بود ولی سیلور لیک اصلا جای افتابی ای نبود.
نسبت به نیویورک حتی آفتاب کمتری داشت ولی جیک اون رو دوست داشت.دلش نمیخواست که اینجا رو حداقل تا شیش ماه دیگه ول کنه.
همه توی اداره نشسته بودن و بعضیا مشغول جمع کردن یه سری کاغذ بودن و بعضی های دیگه هم داشتن با هم حرف میزدن و جیک مشغول کار کردن با گوشیش بود که در اداره با صدای بلندی باز شد و بیلی،مرد چاقی که امروز مسئول گشت زنی بود و کلی با سه تا پسر دیگه که همشون دستاشون از پشت بسته بود وارد اداره شدن.
جیک کمی سرش رو بالا آورد و با دیدن سه تا پسر پوفی کشید و از جاش بلند شد.
"چند بار دیگه باید شما رو اینجا ببینیم آقایون هالند؟؟"
جیک از سه تا پسر پرسید و اونا سرشون رو انداختن پایین.
"اینبار چیکار کردن؟؟"
جیک از بیلی پرسید.
"خانم استیسی ازشون شکایت کرده.مثل اینکه با توپ گلف میزدن به در خونش و گربش رو ترسوندن"
جیک سرش رو انداخت پایین و لبخندی زد.
"باشه.حالا دستاشون رو باز کن"
بیلی دستاشون رو باز کرد و سه تا پسر نفس راحتی کشیدن.
"میتونی بری."
جیک به بیلی و کلی گفت و اون دو مرد رفتن و تازه اون موقع بود که سه تا پسر همزمان شروع به حرف زدن کردن.
"دلمون واستون تنگ شده بود."
"باور کنید فقط میخواستیم بیایم اینجا."
YOU ARE READING
Favourite OTP
Random[Completed] کتاب وانشات از تمام شیپ های معروف سریال ، فیلم ، کتاب ، انیمه و.... که به صورت درخواستی و یا ترجمه نوشته میشه. 🚫غیر از برابچ واندی و کیپاپ🚫 اینجا ایده هایی رو نشر میکنیم که خوابمون رو تسخیر کردن. خوشحال میشم درخواستی دارید بهمون بسپاری...