♟ Erik X Charles ♟

1.3K 76 25
                                    

اگر درخواست دارید پیام بدید و یا کامنت بذارید.

✯✯✯


"اریک اینجا دیگه مساعد نیست!! باید یه سرپناه دیگه پیدا کنیم !!"

اه عصبی کشید. خودش این رو به خوبی میدونست ولی اِما تصمیم گرفته بود روی مخش بره. کلاه اهنیش رو گذاشت روی سرش تا دیگه به ذهنش نفوذ نکنه. نگاهی به تبلت توی دستش کرد. به نظر میاومد امارت ایکس از هم پاشیده. به مدت یه سال بود که مدرسه بسته شده و توی هیچ خبری هم درمورد چارلز و یا حتی دانش اموزاش گزارش نشده بود.

میدونست بی انصافی در حقشون کرده. بعد از اتفاق کوبا دیگه هیچ خبری ازشون نداشت.( نمیدونه چارلز فلج شده .توی فیلم days of future past وقتی اولین بار چارلز رو میبینه میگه خوشحالم میبنم سالمی و راه میری و معلومه که میدونه یا بهش خبر دادن چالرز فلج شده.) فکری به سرش زد و پوزخندی روی لباش اومد.

تبلت رو کنار گذاشت و وارد اتاقی که قبلا پذیرایی بود شد. ازازیل و روین کنار هم نشسته بودن، انجل با کتابی توی دستش تنها روی مبل تکی درب داغونی نشسته بود و خیلی زود اِما هم بهشون پیوست.

"وسایلاتون رو جمع کنید میریم خونه ی جدیدمون !!!"


✯✯✯

"مطمئنی این فکر خوبیه اریک ؟!؟! منظورم اینه اینجا کاخ ایکسه و ما باهاشون دشمنیم ."

چرخی به چشماش داد و از راه خاکی به حرکت افتاد.

"یکم اخبار و بخون. مدرسه تقریبا یه ساله بسته شده و فکر نکنم غیر از هنک کسه دیگه ای اونجا باشه."

نگاهی به حیاط کرد. باغی که قبلا سرسبز بود حالا به یه خرابه تبدیل شده بود. تمام درختا و بوته ها به خاطر حَرَس نشدنشون بدشکل و از قیافه افتاده بودن. برگهای قهوه ای که از پاییز و زمستون ریخته بودن هنوز کف زمین دیده میشد‌. و کاخ..... کاخی که قبلا شکوه و عظمت خودش رو داشت الان تبدیل شده بود به یکی از کاخ های ترسناکی که توی داستان ها ومپایر ها توش زندگی میکردن.

"ولی اریک..... چه بلایی سر چارلز اومده ؟!؟!"

همینطور که به کاخ خیره بود نمیدونم رو زیر لب زمزمه کرد.

"واو از موقعی که یادم میاد داغون تره !!"

چرخی به چشماش به خاطر حرف انجل زد. به سمت در رسیدن.

"یادتون باشه !! ما برای کشتن نیومدیم. اگه حمله کردن خلع صلاحشون میکنیم و از اینجا میندازیمشون بیرون. کسی رو نکشید !!"

دستگیره رو گرفت و فشار داد. قفل بود. به راحتی از نیروش استفاده کرد و قفل در فلزی رو باز کرد. در رو اروم باز کرد و بی صدا با دست بهشون اشاره کرد که کجا رو بگردن. قصدشون اصلا حمله نبود. فقط میخواستن یه خونه پیدا کنن. و خوب به‌خاطر جهش یافته بودنشون انسان ها این حق رو بهشون نمیدادن.

Favourite OTPWhere stories live. Discover now