نویسنده :اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید.
✯✯✯
روزی سرد از پاییزی غمگین و بی روح بود. فرمانده اروین اسمیت جوان داخل اتاق گرمی داخل دیوار رز نشسته بود و مشغول برنامه ریزی گشت بعدی ای بود که تا ماه آینده قرار بود برگزار بشه.
داخل اتاق اتیش کوچیکی توی شومینه روشن بود که گرمای زیادی نداشت ولی اروین توجه به چیزی نداشت تا اینکه صدای در اون رو به خودش آورد.
"فرمانده اجازه هست بیام تو؟"
سربازی که پشت در بود پرسید.
"بیا تو"
صدای اروین دستوری بود و بلافاصله سرباز وارد شد.
"ببخشید قربان مزاحمتون میشم ولی این نامه رو فرمانده کل دادن تا بهتون بدم"
اروین ابرویی بالا انداخت.
"بدش ببینم"
اسم اروین بدون هیچ چیز دیگه ای روی نامه بود و از ظاهرش معلوم بود اون یه دعوت نامست.
"ممنون. اگر کار دیگه ای نداری میتونی بری بیرون"
"قربان فرمانده کل گفتن بعد از خوندن نامه به اتاقشون برید."
"باشه."
سرباز با نشون نظامی ای از اتاق بیرون رفت و اروین پاکت مهر و موم شده رو باز کرد.
داخلش همونطور که حدس میزد دعوت نامه ای برای مهمانی ای توی یک ملک اشرافی بود.
اروین معمولا به اینجوری مهمونی ها دعوت نمیشد؛ چون در وهله اول جایگاه خیلی مهمی نداشت و درثانی اون معمولا به گشت میرفت و وقتی هم برای اینطور مهمونی ها نداشت.
با تموم کردن نامه اروین تصمیم گرفت بلافاصله به دیدن مافوقش نره و اول کارش رو تموم کنی ولی با پیک دومی که اومد معلوم شد کار رئیسش واجبه!
از جاش بلند شد و به سمت اتاق رئیس رفت ولی توی راه هانجی رو دید.
"هی تو هم به اتاق فرمانده دعوتی؟؟"
هانجی با کنجکاوی پرسید.
"آره. دو بار!!"
"منو از سر تمرین بیرون آورد"
"پس باید کار واجبی باشه"
"من که فکر میکنم مربوط به مهمونی امشبه"
اورین با فکر اینکه اگر واقعا فرمانده اونها رو برای همچین چیزی از سر پست هاشون بیرون کشیده باشه باید بزنتش سرش رو تکون داد تا افکارش از بین برن.
KAMU SEDANG MEMBACA
Favourite OTP
Acak[Completed] کتاب وانشات از تمام شیپ های معروف سریال ، فیلم ، کتاب ، انیمه و.... که به صورت درخواستی و یا ترجمه نوشته میشه. 🚫غیر از برابچ واندی و کیپاپ🚫 اینجا ایده هایی رو نشر میکنیم که خوابمون رو تسخیر کردن. خوشحال میشم درخواستی دارید بهمون بسپاری...