🕯 Dean X Castiel 🕯

1.6K 128 27
                                    

اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید.

(درخواستی)

✯✯✯


 وقتی چشماش رو باز کرد تاریکی محض بود. نگاهی به ساعت رو میزی که اعدادش با نور نئون روشن بود کرد. 15 دقیقه به 5  بود. چشمش به هیکل کستیل که کنارش روی تخت بود افتاد. تشکری توی دلش از سم کرد که با کوین اتاق جداگانه گرفتن. سمتش خزید و پتو رو از روش کشید. دستش رو دورش حلقه کرد و بعد از رد کردن دستش از کش شلوار راحتیش، انگشتاش وارد باکسرش شدن.

کستیل با برداشته شدن پتو از روش، بیدار شده بود ولی خواب و بیدار بود؛ اما با حس کردن دست دین داخل شورتش خواب از سرش پرید.

با صدای ارومی که به خاطر بیدار شدن عمیق بود دین رو صدا کرد اما مرد حشری نشنیده اش گرفت. سرش رو نزدیک گوشش برد و بوسه ی ارومی کاشت. اروم پایین تر رفت و گردنش رو مکید. اگه قبلش بیدار نشده بود حالا کاملا سرحال بود. دین شلوار و باکسرش رو دراورد. دستش گذاشت روی باسن سفید کس ، اما کستیل غلتی زد و از چنگش در رفت.

بادی به قبقبش داد و فکر کرد که از دستش خلاص شده یا حداقل دین بیخیال شده اما میتونست نگاه سوراخ کننده ی دین رو روی باسنش حس کنه. همون لحظه که فکر میکرد نقشش گرفته دردی رو روی لپ چپ باسنش حس کرد. دین بعد از گرفتن گاز از باسنش لبش رو با زبونش خیس کرد. دست خودش نبود. الان حشری شده بود و بیشتر از هرچیزی کس رو میخواست. میتونست تا وقتی که کستیل خوابه امادش کنه و بعد از اینکه کس رو بیدار کرد میتونست کار رو یکسره کنه.

لپهای باسنش رو بین انگشتاش فشرد و توی تاریکی سوراخ صورتی عشقش رو پیدا کرد. پوزخندی زد و سرش رو نزدیک برد. زبونش رو دراورد و سوراخش رو لیس زد که باعث جاخوردن کس شد و کمی پرید .که البته دین متوجه نشد. کس سعی کرد با گاز گرفتن بالش و یا چنگ زدنش از اه و ناله کردن جلوگیری کنه. میخواست با به خواب نشون دادن خودش به دین بفهمونه واسه این فعالیت ها یکم زوده.

با حس کردن لرزش باسن کس پوزخندی زد و چونه اش که به خاطر ته ریش زبر شده بود رو به وسط شکاف باسنش کشید که باعث شد کس بلاخره از نمایشش دست بکشه و بلند شه.چراغ خواب رو روشن کرد و جعبه مقوایی دستمال کاغذی رو برداشت و شروع کرد تو سر و صورت دین کوبیدن درحالی که سعی داشت تیشرتش رو پایین بکشه تا پایین تنش رو بپوشونه.

"بسه کن دین !!!! ساعت رو نبینی !!! هنوز حتی پنجم نشده !!! هنوز ماه اون بالاس!!!!"

جعبه رو از دستش گرفت و پرتش کرد کنار.

"خب من راست کردم."

"من چیکار کنم ؟!؟ حداقل میذاشتی یکم از صبح بگذره !!!"

Favourite OTPWhere stories live. Discover now