🐍 Thor X Loki 🐍

1.4K 103 38
                                    

⚠️هشدار⚠️
این وان شات امپرگه و لوکی اینترسکسه پس اگه خوشتون نمیاد ردش کنید.

اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید

(درخواستی)

✯✯✯


"حتما مرد درستکار، رفاه مردمم همیشه اولویت اولمه. به درخواستت در سریعترین زمان ممکن رسیدگی میشه. حالا میتونی دراسودگی بخوابی دوستم."

دهقانی که جلوی ثور زانو زده بود لبخندی از صدای ملایم و دوستانه ی زد. در بعضی روزها ممکن بود لحنش ترسناک بنظر برسه ولی امروز از اون روزا نبود.

"متشکرم اعلیحضرت. "

همین که نوک قلم ثور ، کاغذ پوست رو لمس کرد، کل سالن با صدای باز شدن در منجمد شد. نگهبان ها با امادگی گارد گرفتن. تمام مقام های بالا و مشاوران که دعوت شده بودن حضور داشتن. میدونستن با پادشاه جدید روی تخت ازگارد امکان در خطر بودن مملکت زیر صفر ولی نمیتونستن دلهره رو از خودشون دور کنن.

"ثور !!"

هیچ خبری از قاتل حرفه ای یا مزاحمی ازیوتونها نبود. درواقع بدتر از همه اینا....

برادر حامله ی ثور - به عبارت دیگه - ملکه، لوکی.

ثور دستی به موهاش کشید، برای چشم تو چشم شدن با حضار خجالت میکشید. اگه به خاطر دلهره و وحشتی که به وجود اومده بود نبود ،نگهبان ها حتما لبخند میزدن.

لبخندی گوش تا گوش روی صورت گل گرفته شاه نقش بست.

"لوکی ! مشکل چیه ؟!"

جثه ی وسط اتاق در برابر طاق عظیم یا نگهبان های قدبلندی که دور اتاق ایستاده بودن بنظر کوچیک میاومد اما با جلو اومدن لوکی، مشخص شد جثه ی حامله اش اوقدری که بنظر میاومد کوچیک نیست.

"ثور ، من هوس چیزکیک میدگاردی کردم. تازه چند دفعه به اشپزخونه سفارش چیپس دادم ولی طعم چیپسایی که تو میدگارد خوردیمو نمیده.درضمن ویار دارم."

با ایستادن ملکه بین شاه و دهقان، مرد رعیت احساس معذبی کرد. ثور خنده و اهی کوتاه کشید.

"عشقم، میدونی که دارن تمام تلاششونو تا بهترینارو برای تو و بچه فراهم کنن. وقتی کارم اینجا تموم شد یه سر به میدگارد میزنم."

لوکی هوفی خسته کرد و دستی به شکم برامده اش کشید. قبلا به خاطر بزرگ شدن بدنش لباس سفارش داده بود ولی تنها کسی که باهاشون راحت بود لوکی بود. اگه از نزدیک نگاه میکردن ، میتونستن رد نوک سینه هاشو ببینن ولی اعضای حکومتی به خوبی میدوستن حرکت دادن چشماشون پایین تر از گردن ملکه مصادفه با خشم پادشاه.

Favourite OTPWhere stories live. Discover now