⚜ Arthur X Merlin ⚜

1.1K 136 16
                                    


اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید.

(درخواستی)

✯✯✯


با کنار زدن پرده های بلند قرمز اتاقش، چشماشو باز کرد. وقتی مرلین بلند شو سحر خیز باش رو اروم زمزمه کرد بلافاصله متوجه شد مشکلی پیش اومده.

روی تخت نشست و به حرکات پسر نگاهی انداخت.

خسته به نظر میرسید. درسته مرلین اداب ایستادن رو بلد نبود، ولی الان خمیده تر از همیشه بود. نگاهی به صورتش کرد و متوجه ی قرمزی چشماش و گودیشون شد.

میخونه

تقصیر خودش بود. اگه این همه وقتشو توی اون میخونه ی لعنتی نمیگذروند ، به این وضع دچار نمیشد. اصلا نمیدونست چه لذتی توی اون همه مشروب خوردن وجود داشت که پسر تمام شبش رو صرف رفتن به اون میخونه ی کذایی میکرد.

باید یه تنبیه حسابی میکردش تا فکرش از کله اش بپره.

با کمکش لباسش رو پوشید. نیم نگاهی بهش انداخت. ساکت تر از همیشه بود و این خیلی اذیتش میکرد. اهی از نا امیدی کشید. نگاهش به قاشق و چنگال رو‌به روش کشیده شد که جا به جا گذاشته شده بودن.

"مرلین!؟"

لحن صداش در عین حال اروم و لی حرصی بود. پسر اول توجهی بهش نکرد ولی بعد از یه دقیقه انگار از خواب بیدار شده و بله رو اروم زمزمه کرد.

"دیشب چیکار میکردی؟!"

"هان؟!"

"هان به من تحویل نده !!! نمیتونی منو بپیچونی از قیافت معلومه کجا بودی !! برو اصطبل رو تمیز کن !!"

پسر فقط سری تکون داد و از در خارج شد....... بدون هیچ حرفی یا اعتراضی

و خب این به اندازه ی خودش نگران کننده بود. تصمیم گرفت اگه بازم اتفاقی افتاد یا موردی دید از گایوس بپرسه. بالاخره اون با مرلین زندگی میکرد و مثل پدر بهش نزدیک بود.


✯✯✯

بعد از ظهر روز قبل


"یعنی میگی که یکی از تماشا چیا جادو داشته؟!"

"نمیدونم..... فقط وقتی که رفتم کلاه‌خود پرسیوال رو بهش بدم احساس عجیبی پیدا کردم. سینم سوخت. ولی مطمئنم جادو بوده چون حسش کرد!"

گایوس نگاه نامطمئنی به پسر کرد و دوباره ذره‌بینش رو بالا اورد تا مارکی که روی سینه ی پسر دقیقا روی قلبش به وجود اومده بود رو نگاه کنه. طرحی که تاحالا ندیده بود. طوری بود انگار که با مهر داغ به جود اومده باشه...... پوستش رو سوزونده بود. هرچقدر نگاش میکرد بیشتر گیج میشد.

Favourite OTPWhere stories live. Discover now