🎬 Jake X Tom 🎬

972 92 109
                                    

خب یکی از دوستای گلمون زحمت کشیدن و برای این پارت، نوشته اشونو در اختیار من قرار دادن .خوشحال میشم به کارهاش سر بزنید و ازش حمایت کنید.

mewrySH

اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید

✯✯✯


جيك در ماشين رو باز كرد و ازش پياده شد.

درحالي كه دستش رو جلوي پيشونيش، طوري قرار داده بود كه چشماش از آفتاب تيز كنزاس در امان بمونه به لاستيك ماشين كه حالا كاملا پاره شده بود و بادش خالي بود نگاهي انداخت.

"خيلي بده؟"

اين صداي همسرش، جان بود. جيك با دست اشاره ايي به لاستيك تركيده شده كرد.

"خودت ببين."

جان به سمت اون مرد رفت.

"اوه نه...عوض كردنش طول ميكشه."

جيك به سمت صندوق عقب ماشين رفت.

"حداقل يه زاپاس اين پشت داريم."

گفت و دكمه صندوق عقب رو زد. پسرشون، الكس سرش رو به سمت جيك چرخوند: 

"بابايي...من جيش دارم."

جان به سمت جيك اومد.

"تو ببرش سمت اون مزرعه...منم تاير رو عوض ميكنم."

"خيله خب."

جيك گفت و الكس رو از صندلي عقب برداشت و توي بغلش گرفت.

بعد، همونطور كه داشت به سمت مزرعه ايي كه اونطرف جاده بود ميرفت، بهش نگاه كرد.

"تو كه همين يه ساعت پيش، وقتي ميخواستيم بنزين بزنيم رفتي دستشويي."

الكس در حالي كه داشت با دكمه لباس جيك بازي ميكرد، سرش رو انداخت پايين.

" دروغ گفتم...نرفتم."

جيك با تعجب بهش نگاه كرد.

"چرا؟"

الكس سرش رو بالا گرفت.

"آخه...رايان بهم گفت توي دستشويي مار هست."

"رايان...؟همون پسره توي مهد كودكت؟"

جيك پرسيد.


الكس سرش رو به نشونه مثبت تكون داد و دوباره مشغول بازي كردن با دكمه لباس جيك شد.

Favourite OTPDove le storie prendono vita. Scoprilo ora