روز پانزدهم.

593 208 5
                                    

Give Us A Little Love - Fallulah

رو چمن های همون پار‌ک همیشگی نشسته بودی.

برای اولین بار جرعت کردم بیام و کنارت بشینم.

خبری از اون صورت صاف نبود. زیر چشم هات گود رفتگی داشت و پوستت پوسته زده بود. ته ریش هات در اومده بودن.

ولی من هنوزم عاشقت بودم.

پاکت سیگارم رو در اوردم و سمتت گرفتم. یک نخ بیشتر توش باقی نمونده بود.

بهم لبخند زدی و برش داشتی.

فندکت رو از جیبت در اوردی و زیر سیگار گرفتی.

تو سکوت به جلومون خیره بودیم. سیگاری که نصفش رو کشیده بودی جلوم گرفتی.

لبخند زدم و ازت گرفتمش.

اونجا اولین باری بود که سیگارم رو با یکی تقسیم می‌کردم.

28 Days [L.S]Onde histórias criam vida. Descubra agora