Landslide - oh wonder
روز شونزدهم.
تو هفته این بار دهم بود که مست میکردی.
تو مهمونی ایم، یک مهمونی واقعا دوستانه چون زین فکر میکرد تو نیازش داری.
الان داری گریه میکنی. درست روی شونه های من.
دستام رو دور کمرت حلقه کردم و داری از ته دل هق میزنی.
نایل سر خودش و لیام رو با ایکس باکس گرم کرده و زین درست رو به رومون نشسته.
"دوستش داری مگه نه؟"
یهویی میپرسه، چیزی نمیگم و به تکون دادن سرم اکتفا میکنم.
"دروغ میگی، مثل سگ داری دروغ میگی."
سکوت کردم. زین -دوست پسر سابق من- من و حالتام رو خوب میشناسه.
اون روز من تو خونه ی دوست پسر سابقم کنار عشقم خوابیدم.
تو درست روی شونه های من خوابت برد.
میتونم همیشه تکیه گاهت بمونم لویی؟
میتونم همون شونه ای باشم که برای گریه میخوای؟
YOU ARE READING
28 Days [L.S]
Fanfiction"شاید هدف فقط کشیدنش بود. ولی نه روی کاغذ، روی قلبم." Highest Ranking : #1 in boy×boy #5 in shortstory