زین دوباره کارش رو تکرار کرد و تو دوباره بین بازوهای منی.
این خیلی داغونه که یکی باهات بخوابه و بعدش بهت بگه همچی فقط یک بازی ساده بوده و باید از زندگیش بری بیرون.
همونطور که تو با من بازی کردی لویی. من رو عاشق تر از هر چیزی که بودم کردی و کشیدی کنار.
ولی الان باز تو بغل منی. سرت روی شونه هامه و دستم بین موهای چربت میچرخه.
برای اولین بار یک مکالمه طولانی داشتیم.
این دفعه برام راحت تر بود جلوت حرف بزنم. تو دیگه حتی به لکنتم هم نخندیدی اگه این قبلا چیزی بود که باعث میشد لبخند بزنی.
لویی ببین. اون شاید نخوادت ولی من تا قیامت منتظرت میمونم تا بفهمی برای من ساخته شدی.
VOCÊ ESTÁ LENDO
28 Days [L.S]
Fanfic"شاید هدف فقط کشیدنش بود. ولی نه روی کاغذ، روی قلبم." Highest Ranking : #1 in boy×boy #5 in shortstory