Louis P.O.V
مثل همیشه با قیافه ای خنثی وارد کلاس شدم و همه با ورودم بلند شدن یه نگاه کلی به کلاس کردم و نگاهم روی مالیک دوست استایلز ثابت موند داشت با یه اخم غلیظ نگام میکرد ضربان قلبشو میشنیدم تند میزد خیلی تند(میدونین که گرگینه ها شنواییشون عالیهه) و فکش از عصبانیت منقبض میشد به بغلش نگاه کردم استایلز نبود لابد با هم دعوا کردن اینم اینجوری شده بدون توجه به مالیک کارمو شروع کردم اول چند تا سوال پرسیدم و بعد شروع کردم به تدریس.
نگاهی به ساعت کردم و گفتم :میتونید برید
شروع کردم به مرتب کردن میز .ز_اقای تاملینسون
سرمو اوردم بالا و به مالیک با نگاه پرسش گرانه نگاه کردم و گفتم : بله مالیک
با لحن اروم که سعی میکرد لرزششو مخفی کنه گفت: میشه بگید هری کجاست متعجب نگاش کردم و هیچی نگفتم این چی میگه من از کجا بدونم استایلز کجاست . وقتی دید هیچی نمیگم با صدای بلندتری که لرزشش مشخص بود ادامه داد:خودتو نزن به اون راه خودت خوب میدونی هری دیشب پشت سر تو اومد توی اون جنگل به فاک رفته .
چی؟استایلز اومده تو جنگل ؟ پس چرا صدای پاشو نشنیدم ؟نکنه گیر افراد جیک افتاده باشه ؟به زین نگاه کردم و اروم گفتم :استایلز دیشب پشت سر من اومده تو جنگل ؟
ز_اره و سعی نکن با بیخبر نشون دادن خودت ، خودتو بیگناه نشون بدی .هری تو رو دیده که ساعت سه نصف شب از اون جنگل کوفتی برگشتی . اون بهت شک کرده و دیشب اومده دنبال تو تو اون جنگل .اگه نگی هری کجاس صاف میرم اداره پلیس و میگم هری گم شده و اونا تو رو به عنوان مضنون اول دستگیر میکنن و باز مجبور میشی حقیقتو بگی
نتونستم خودمو کنترل کنم و یقشو گرفتم و چسبوندمش به دیوار وبا صدای تقریبا بلندی محکم گفتم:هیچوقت جرأت نکن منو تهدید کنی وگرنه قول میدم اخرین تهدیدی باشه که میکنی
میتونستم بلند شدم ناخونام و فرو رفتنشون داخل لباس اون رو حس کنم همینطور تیز شدن و بلند شدن دندونام رو. چشمام هم با این وضعیت به رنگ خون تبدیل شده بود .
میتونستم ترس رو تو صورتش ببینم چشمش بین چشمام و ناخونام در گردش بود با صدایی که اینبار لرزشش از روی ترس بود گفت تو چی هستی؟
ل_چیزی که از درک تو خیلی فرا تره اگه با چیزی که درون من هست در بیوفتی قول میدم دیگه دنیا رو نبینی من گرگینه ام اگه اتفاقاتی رو که افتاد رو به کسی بگی .....
سرش رو تند تند به چپ و راست تکون داد و پشت سر هم گفت:نمیگم نمیگم......فقط بگو هری پیش تو هست یا نه ؟لطفا
YOU ARE READING
Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T
Werewolfبه سفیدی نور در میان تاریکی ها.... ............................................ّ...................................... هری با لویی دوست میشه همون گرگینه ای که هری رو از دست اون متجاوز نجات داد. . .C.O.M.P.E.L.E.T