جنگل در همان سکوت همیشگی بود فقط هر از گاهی صدای گرگ و یا جغدی این سکوت را میشکست .
گرگ دنبال طعمه بود همان دوست که اکنون دشمن اون او بود .
به ماه نگاه کرد دایره کاملی که در اسمان بود این ماه امد و کنترل مرد را از اون گرفت و او را مطیع خود کرد .
اون نمی ذاشت . نمیتونست بذاره که به یاقوت سبز رنگش دست درازی شه و باعث و بانیش ازاد باشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/201077972-288-k50063.jpg)
BẠN ĐANG ĐỌC
Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T
Người sóiبه سفیدی نور در میان تاریکی ها.... ............................................ّ...................................... هری با لویی دوست میشه همون گرگینه ای که هری رو از دست اون متجاوز نجات داد. . .C.O.M.P.E.L.E.T