شرط ووت 75 بچه ها 200 نفر میبینن 60 تا ووت اون ستاره رو فشار بدید هیچ بلایی سر خودتون و گوشیتون نمیاد لطفا ووت بدید دیگه هر چیم داستان چرت باشه تا الان خوندید پس ینی خوشتون اومده اگه به همین روال پیش بره انپابلیش میکنم . لطفااااا ووت بدید🙏🙏
دو ماه بعد....
مثل چند وقت پیش صبح با حالت تهوع بلند شدم .به لویی نگاه کردم که کنارم خوابیده بود و دستشو انداخته بود دور کمرم .
از وقتی به مامان گفتم که با همیم تو خونه لویی میمونم چون راحت تر میشه بریم دانشگاه .
لو_ هی بیبی. خوبی ؟
سرمو به سینش فشار دادم و گفتم : نه ..... حالت تهوع دارم .
لو_ من که میگم بریم دکتر .
ه_ خوبم نمیخوام .
لو_ باشه .
ه_ من اماده میشم .
.....
تو دانشگاه همش حالت تهوع داشتم و سرگیجه .سر کلاس لویی بودم و داشتیم امتحان میدادیم . دیگه قابل تحمل نبود پس گفتم : استاد میشه برم بیرون .
اول نگران نگاهم کرد و بعد سر تکون داد . از کلاس بیرون رفتم و به سمت دست شویی .
هر چی از صبح خورده بودم که شامل یه شیک شکلات و یه کیک میشدو بالا اوردم .
کف زمین نشستم گذاشتم سرم اروم بشه . در دست شویی باز شد و زین اومد داخل .
ز_ هری خوبی .
سرمو تکون دادم .
ز_ لویی گفت بیام دنبالت . گفت هم ببینم حالت خوبه و اینکه چون امتحانای اخر ترمه باید کاملشون کنی .
ه_ نمیدونم چمه زین جدیدا هی حالت تهوع دارم و بالا میارم .
ز_ چرا دکتر نمیری ؟
ه_ چیز مهمی نیس .
ز_ هست هری اگه چیز بدی باشه چی ؟
ه_ باشه به لویی میگم عصر بریم .
ز_ افریم حالا بیا بریم .
.....
امتحان که تموم شد با لویی رفتم خونه . وقتی رسیدیم بدون هیچ حرفی رفتم تو تخت خواب .لویی پشت سرم اومد تو اتاق .
ل_ هری ...بلند شو باید بریم دکتر
ه_ باشه یک ساعت دیگه ....بذار یکم بخوام
ل_باشه ...پس بیدارت میکنم
.....
Louis P.O.V
درو اتاقو بستم و رفتم تو هال .یعنی هری چشه ؟
زنگ زدم به بیمارستانی که رابرت اونجا بود و بهمون نزدیک بود و قابل اعتماد بود و وقت گرفتم .
VOUS LISEZ
Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T
Loup-garouبه سفیدی نور در میان تاریکی ها.... ............................................ّ...................................... هری با لویی دوست میشه همون گرگینه ای که هری رو از دست اون متجاوز نجات داد. . .C.O.M.P.E.L.E.T