شرط ووت 25
Harry P.O.V
امروزم نرفتم دانشگاه به جاش نشستم و فکر کردم و گریه کردم وقتی هیچ کس نبود اشکم در میومد صبح باز رفتم حمام ولی هنوز اون کثیفی روی بدنم هست کثیفی که سه یا چهار روز هست به وجود اومده .
رفتم داخل اشپزخونه و یه لیوان اب خوردم گوشیمو برداشتم و نشستم رو مبل و باز به فکر فرو رفتم .
نمیدونم چقدر گذشت ولی گوشیم تو دستم لرزید . به گوشیم نگاه کردم. شتت باز این مزاحم من نمیدونم چرا بابام هنوز به من زنگ میزنه اونم به بهونه پرسیدن حالم .
ه_بله بابا
دس_هری چطوری پسرم خوبی
ه_اره بابا ممنون
د_به مایک زنگ زدم گفت تو خونه ای گفتم حالتو بپرسم
ه_باشه حالا پرسیدی کار دیگه ای نداری
د_هری چرا همیشه عصبی هستی من پدرتم
ه_من عصبی نیستم
د_نه اصلا
ه_بابا من کار دارم کاری نداری
د_نه پسرم فقط نظرت چیه برای چند روز با مایک بیاین اینجا منو هلن واقعا خوشحال میشیم
ه_باشه بابا خبرشو بهت میدم فعلا
د _حتما بگو فعلا
هوفی کشیدم و گوشیمو پرت کردم روی مبل عجب ادم پر رویی هست بعد اونهمه کاری که با مامانم کرد میگه که برای چند روز بریم خونه اونها . چی میشه مامانم زود تر بیاد . من نمیتونم این اتفاقارو پیش خودم نگه دارم . ولی از طرفی هم نمیخوام مامان ازم نا امید شه .
گوشیمو برداشتم و شماره مامان رو گرفتم بعد چند تا بوق برداشت : الو هری اتفاقی افتاده الان زنگ میزنی مگه نباید تو دانشگاه باشی
ه_نه مامان چیزی نشده من نرفتم دانشگاه
ا_چرا چیزی شده نکنه مریض شدی ببین برو اول قرص بخور و بعد ..
ه_مامان من فقط میخوام بدونم کی بر میگردی
ا _فردا صبح من لندنم ینی وقتی از دانشگاه برگردید من خونم . فقط بگو خودت خوبی .
ه_اره مامان من خوبم تو هم حواست به خودت باشه خب من برم دیگه
ا_باشه برو پسرم مراقب خودت باش
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم تو جیبم رفتم در یخچالو باز کردم و اسپری خامه رو برداشتم با چند تا کاپ کیک بدون خامه و تکتک روشون خامه میریختم و میخوردم و اصلا نگران اظافه وزنم نبودم چون من هر چی میخورم چاق نمیشم اگه هم بشم که به درک .
بقیه روز به عوض کردن کانال تلوزیون و خوردن گذشت .
مایک ولیام زنگ زدن و گفتن طبق معمول میرن پارک نایلم که باز خونه لایلا هست من و زیم در حال بازی با پلی استیشن .
YOU ARE READING
Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T
Werewolfبه سفیدی نور در میان تاریکی ها.... ............................................ّ...................................... هری با لویی دوست میشه همون گرگینه ای که هری رو از دست اون متجاوز نجات داد. . .C.O.M.P.E.L.E.T