♓ Part 19 ♓

1.7K 330 118
                                    

شرط ووت :40

بچه ها این پارت زیام هم هست من فقط حس کردم زیام خیلی کمرنگ شده .

Zayn P.O.V

تو ماشین لیام نشسته بودم و منتظر بودم لیام که رفته داخل سوپری برگرده.

با دست پر از کیسه برگشت .

وقتی سوار شد بهم نگاه کرد و گفت : زینی امشب یه شب خیلی خوب برا جفتمونه .

لبخند زورکی زدم و گفتم : اره قراره خیلی بهمون خوش بگذره .

لی_ زین میدونم برای هری نگرانی ولی اون به زمان نیاز داره تا باهاش کنار بیاد.

ز_ میدونم فقط براش نگرانم .

سمتم خم شد و لبمو کوتاه بوسید .

لی_ یه روز که خوب شد به این که تو براش نگران بودی میخندید.

لبخند زدم و به لی نگاه کردم اون همیشه حالمو خوب میکنه مهم نیست خودش تو چه حالی باشه .

ز_ ددی منو میبری شهر بازی؟

لی_ چرا که نه بیبی بوی

ز_ مرسی ددی .

ماشینو روشن کرد و یه اهنگ خیلی اروم گذاشت .

لی_ به سوی شهر بازی .

ز_ هورااااا

صدای خندش کل ماشینو پر کرد و ارامشی کم پیدا وجود من رو .

اهنگ بعدی رو حفظ بودم اروم باهاش زمزمه می کردم لیام هم به من پیوست دستشو گذاشت رو پام .

بعد چند ثانیه که نمیتونست به روندن ادامه بده کنار خیابون وایساد و روم خم شد و لبمو بوسید نه خیلی محکم و نه خیلی امرم لب پایینمو گاز نه چندان ارومی گرفت و رفت سراغ گردنم مثل همیشه میدونست نقطه شیرینم کجاست هموجارو تا مرز کبودی مکید و من نتونستم خودمو کننرل کنم اه بلندی کشیدم . روی همون قسمتو فوت کرد و برگشت سر جاش.

ز_ هیییی

لی _ بقیش برا بعد بیبی بوی.

..................................................................................

Harry P.O.V

با بی حوصلگی به اون کتاب مسخره که حتی نمی دونستم کتاب چیه خیره شده بود .

یک ساعت از روزمو که میتونستم تو اتاقم بخوابم و به لویی پیام بدمو اینجا کنار اون استاد احمق گذروندم.

ه_ من باید برم بیرون .

استاد_ چرا ؟

ه_ باید برم دستشویی .

استاد_ میتونی بری

بلند شدم و از کلاس رفتم بیرون و درو با بیشترین توان به هم کوبیدم .

دستشویی ته راهرو بود و مشکل اینجا بود که همه جا تاریک بود .

من ادم ترسویی نبودم ولی خس این که یه نفر داره بهم نگاه میکنه منو ترسوند.

Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt