شرط ووت :65
با اهنگ wolves از Selena بخونید
بیدار شدم و اولین چیزی که دیدم جای خالی لویی بود . یعنی کجا رفته بود. .
روی تخت نشستم و با یاداوری اتفاقات دیروز نیشم تا بناگوش باز شد .
یعنی الان من یه گرگینه ام . لونای این گله و جفت لویی .اگه امکان داشت لبخندم از اینی که هست بزرگتر میشد .
بعد از لباس پوشیدن بلند شدم تا برم دنبال لویی بگردم اما همون موقع درباز شد و لویی با سینی تو دستش اومد داخل .
لو _ سلام پرنسس.
ه_ هی به من نگو پرنسس .
لو_ هوممم... باشه ولی جواب سلام واجبه
ه_ باشه .... سلام لوبر .
خرندید و سینی رو گذاشت رو میز کنار تخت و خودشم نشست رو تخت و دستمو گرفت .
لو_ هری میخواستم بگم اگه تو بخوای ما امشب بریم با مادرت حرف بزنیم .
ه_ امشب؟
سرشو تکون داد.
ه_ امممم....خب... باشه .
لو_ خوبه پس عصر زود میریم .
ه_ نمیخواد مامانم درباره گرگینه بودن تو بدونه .
لو_ ولی به نظرم همه چیزو ی جا بگیم که بعدا اگه از کس دیگه ای شنید ازمون دلگیر نشه .
ه_ باشه پس قبوله .
لو_ حالا بیا صبحانمونو بخوریم .
بعد صبحونه فقط داشتم فکر میکردم که به مامان چی بگم و چطوری همه چیزو براش توضیح بدم .
از اونجایی که جیک منو گرفت بگم . نه اون زیاد مهم نیست .
بعد میپرسه چرا انقدر زود صمیمی شدید مگه استاد دانشگاهتون نیست .
هوفففف....اصلا میدونی چیه همونجا هرچی اومد تو ذهنت رو میگی .
به خودم که اومدم دیدم عصر شده . لویی اومد داخل و گفت : من اماده ام بیبی. هروقت حاضر بودی بریم .
ه_ همین الان بریم .
لو_ باشه . فقط به احتمال یک درصد اگر مامانت قبولمون نکرد . من همیشه پیشتم و تحت هیچ شرایطی تنهات نمیذارم .
لبخندی زدم و بازوشو محکم گرفتم : منم تحت هیچ شرایطی تنهات نمیذارم .
با هم راه افتادیم سمت خونه .
ه_ هی لویی الان سرعت من اندازه یه گرگ واقعیه
لو_ اره .
نیشخندی زدم و گفتم : پس نظرت چیه تا اونجا مسابقه بدیم .
لو_ هوممم بیبی بوی با اتفاقی که دیشب برات افتاد فکر میکنی میتونی بدویی؟
قرمز شدم و با صدای بلندی گفتم : معلومه که میتونم بدوم از تو هم تند تر میدوم .
BẠN ĐANG ĐỌC
Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T
Người sóiبه سفیدی نور در میان تاریکی ها.... ............................................ّ...................................... هری با لویی دوست میشه همون گرگینه ای که هری رو از دست اون متجاوز نجات داد. . .C.O.M.P.E.L.E.T