شرط ووت :55
با حس کردن انگشتای یه نفر داخل موهام بیدار شدم چند ثانیه یادم نبود کجام .چشمامو باز کردم . اولین چیزی که دیدم دو تا گوی ابی بود .
ه_ لویی.
لو_ صبح بخیر بیبی.
ه_ صبح بخیر .
لو_ خوب خوابیدی ؟
ه_ هیچوقت به این خوبی نخوابیده بودم .
لو سرمو بوسید و گفت : بریم برای صبحانه ؟
ه_ ینی بریم تو شهر .
لو_ همینجا پیش گله گله رو باهات اشنا میکنم .
ه_باشه .
لو _ تو از این به بعد عضو این گله ای . لونای گله .
ه_ لونا .... لونا چیه ؟
لو_ به شخصی که با الفا هست میگن لونا .
اون واقعا منو عضوی از گله میدونه . هر چقدر میگذره بیشتر عاشقش میشم .
ه_ من ..... دوست دارم .
لو_ من..... بیشتر دوستت دارم .
ه_ ادای منو در نیار .
لو _ چشم بیبی .
لبشو کوتاه بوسیدم و عقب کشیدم .
لو_ هی کیتن تو نمیتونی زود این کارو تموم کنی .
ه_ ولی من تمومش کردم .
از رو تخت بلند شدم و رفتم تو سرویسی که اونجا بود.
صورتمو شستم و برگشتم تو اتاق . لویی داشت تختو مرتب میکرد .
ه_ هی لو مسواک اضافی نداری ؟
لو_ چرا تو کشو اونجا هست .
ه_مرسی
داشتم مسواک میزدم که لویی اومد داخل . بدون پیرهن .
اون سیکس پک داشت .
لو_ هری مسواکو تکون میدن همینطوری روی یه دندون نگه نمیدارن . خیره شدن به ادما زشته
ه_ چی ؟ کی گفته من به تو نگاه میکردم . چرا باید به دوست پسرم که با نیم تنه لخت و سیکس پک و بازو های بزرگش و صورت جذابش .....چیی . ینی چرا باید به تو نگاه کنم .
لو_نمیدونم . چرا ؟
زود دهنمو شستم و گفتم : من میرم بیرون . منتظر میمونم بیای .
لو_ باشه .
رفتم بیرون و رو تخت نشستم و به اتاق نگاه کردم .
اتاق بزرگی که با قاب عکس تزیین شده بود
به عکسا نگاه کردم اولی یه زن و یه مرد بود که با لبخند به هم نگاه میکردن .
بعدی چند تا دختر و یک پسر که فکر میکنم اون دخترا خواهرای لویی هستن .
من نمیتونم یک ثانیه به مرگ مامان یا مایک فکر کنم . لویی باید خیلی ناراحت باشه.
YOU ARE READING
Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T
Werewolfبه سفیدی نور در میان تاریکی ها.... ............................................ّ...................................... هری با لویی دوست میشه همون گرگینه ای که هری رو از دست اون متجاوز نجات داد. . .C.O.M.P.E.L.E.T