♓Part 10♓

1.9K 348 65
                                    

شرط ووت 20

Harry P.O.V

لباسامو دراوردم و رفتم داخل حمام وانو پر کردم و داخلش نشستم سعی کردم به دردی  که تو کمرم بود توجه نکنم . سعی کردم فکرمو مشغول کنم . یعنی لویی هم گرگینه هست ؟ اره دیگه اون با جیک جنگیده بود تا منو نجات بده اما چرا ؟

چرا؟احمق نشو هری اون برای تو همچین کاری نکرده احتمالا برای یکی دیگه از اونایی که اونجا بودن اومده بود . ولی چرا اصلا اونو کنار کس دیگه ای ندیدم . خب شاید بعد از این که ما رفتیم رفته پیش اون . ولی همه ادما که با ما اومدن .

با خودم فکر کردم اصلا به من چه که اون چرا و به خاطر کی اومده اونجا من فقط باید اینو شکر کنم که الان سالمم و زیر جیک به فاک نمیرم .

باید به مامان چی بگم "چون من به استادم شک کردم دنبالش رفتم داخل جنگل و چند نفر منو دزدیدن بعد هم یکی بهم تجاوز کرد و الان اینجام "

حتی اگه منو از خونه هم بیرون کنه حق داره من اونو نا امید کردم. ای کاش پام میشکست نمیرفتم داخل جنگل ای کاشش لویی وجود نداشت . اره اون باعث و بانیه تمام این چیزا هست.

ولی گوشه قلبم میدونستم که اینا همش بهونس اخه لویی با چشمای ابیش که مثل دریاس و موهای کاراملیش و اون ته ریش فوق سکسیش چطور میتونست برای من مشکل درست کنه . اون جذابه و من دیگه اینو انکار نمیکنم .

من هنوز نمیدونم گیم، استریتم یا بای چون یه بار با یه دختر به اسم کندال حدود یک سال تو رابطه بودم و اون یه حس وابستگی بود و خیلی هم معصومانه بود چون ما فقط همو بوس میکردیم .

و سال قبل داخل شجاعت و حقیقت یه زین مجبورم کرد یه پسرو ببوسم و خب اون خیلی بهتر از بوسه هام با کندال بود .

و الان حس میکنم که روی لویی ....ارهه من روی لویی تاملینسون کراش زدم و الان ...الان باید چیکار کنم ؟ من نمیدونم نمیدونم با ید چیکار کنم ؟اول باید ببینم اگه مامانم بفهمه گیم از خونه بیرونم میکنه یا نه .

به ساعت ضد ابم نگاه کردم خب یک ساعت داخل حمام بودم زود خودمو شستم و اومدم بیرون همه رفته بودن دانشگاه گوشیمو برداشتم و نگاه کردم مامان پیام داده بود : روزای تنهاییتون داره تموم میشه تا دو روز دیگه اونجام هوهوهوهوها

در جواب براش ایموجی پوکر فیس فرستادم .

کشومو باز و گشاد ارین شلوارمو با یه بلوز مشکی پوشیدم موهامو خشک کردم و رو تختم دراز کشیدم باز فکرم رفت سمت لویی . دلم میخواد برم دانشگاه چون الان لویی اونجاس ولی شاید اون همچین حسی به من نداشته باشه اره اصلا شاید دوست دختر یا دوست پسر داشته با شه .

بیخیال این چیزا شدم و خوابیدم این یکم کمک میکرد ذهنمو ازاد کنم .

با تکون خوردن بدنم با دست یکی چشمامو باز کردم . مایک رو دیدم اروم گفتم : چیه

Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T Donde viven las historias. Descúbrelo ahora