سلام به همگی:) امیدوارم خوب باشین:) ببخشید آپ این پارت طول کشید. راستش من همون آنفولانزای خوشگلی که به تازگی مد شده رو گرفتم و این هفته خیلی مریض بودم و نتونستم داستان رو آپ کنم. ولی الان حالم خیلی بهتر شده و با پارت جدید داستان برگشتم و امیدوارم خوشتون بیاد:)
«سوهو»
-من یه پیشنهاد دارم!
از شنیدن حرف کریس جا خوردم و بی اختیار به سمتش برگشتم. کریس که تعجبم رو دید لبخندی زد و ادامه داد:
-تو میخوای بمیری درسته؟
با حرکت سرم جواب مثبت دادم و کریس هم در جوابم گفت:
-باور کنی یا نکنی من هم قصد دارم بمیرم
از حرفی که زد به شدت شوکه شدم. یعنی کریس هم قصد خودکشی داشت؟؟؟ اما چرا قیافه اش اصلا شبیه کسایی که میخوان خودکشی کنن نیست؟؟؟ نکنه داره منو دست میندازه یا با این حرف ها میخواد وقت کشی کنه که اون پایین سهون متوجه غیبتم بشه و بیاد بالا تا جلوم رو بگیره؟ اما اگه واقعا قصد مردن داشته باشه و برای همین بالای پشت بوم اومده باشه چی؟؟ کریس که سکوت و سردرگمیم رو دیده بود بعد از مکث کوتاهی ادامه داد:
-میدونم باورش برات سخته ولی منم جدی جدی برنامه دارم که بمیرم! ولی نمیتونم همینجوری بمیرم و به کمک احتیاج دارم. حالا که تو هم میخوای بمیری پیشنهادم اینه که بهم کمک کنی تا باهمدیگه بمیریم. چطوره؟
دیگه طاقت نیاوردم و با لحن معترضانه ای افکارم رو به زبون آوردم و گفتم:
-منو داری دست میندازی؟؟ فکر کردی دارم شوخی میکنم؟؟ اگه نمیدونی بهتره که بهت بگم من قبل از این سه بار دیگه هم خودکشی کردم ولی زیاد خوش شانس نبودم اما اینبار اگه تو مزاحمم نشی قصد دارم دیگه کار رو تموم کنم و از این زندگی راحت بشم!
کریس چشم هاش رو چرخوند و با همون لحن خونسردش در جوابم گفت:
-درسته قیافه ام شبیه کسی که میخواد بمیره نیست ولی اینم میدونم که قیافه ام شبیه کسایی که دارن مسخره بازی در میارن هم نیست! من جدی بودم! منم میخوام بمیرم ولی قبلش باید یه کاری رو انجام بدم و برای انجامش به کمک یه نفر احتیاج دارم! اگر تو به من کمک کنی منم توی مردن همراهیت میکنم و هر دوتامون میمیریم و میریم زیر خروارها خاک و راحت میشیم.
با بی تابی گفتم:
-اون چه کاریه که براش احتیاج به کمک داری؟ نکنه میخوای خلافی چیزی کنی و بعدش همه ی تقصیرها رو گردن من بندازی و خودت در بری؟ متاسفم زندگیم به اندازه ی کافی توش بدبختی داشته و نیازی ندارم که تو بدترش کنی. الان هم اگه بذاری میخوام کار رو تموم کنم و راحت بشم. واسه ی کمک هم اون پایین آدمای خیلی بهتر از من هستن که بتونی روشون حساب کنی
YOU ARE READING
Social Friend/دوست اجتماعی
Fanfictionکیم سوهو نویسنده ی جوون و آینده داری هست که بعد از مرگ برادر دوقلوش توی یه حادثه ی رانندگی دچار افسردگی حاد میشه و تصمیم به خودکشی میگیره اما قبل از اینکار با شخصی آشنا میشه که پیشنهاد میده در ازای کمک بهش، سوهو مدتی رو به عنوان دوست اجتماعی در کنا...
